بازگشت به محتوا

روزنوشت‌های بهساد

نگاه از خود تا به جهان در سایه کسب و کار

    روزنوشت‌های بهساد
    نگاه از خود تا به جهان در سایه کسب و کار
    • روزنوشت ها

      به بهانه آغاز نهمین سال بهساد

      توسطمجيد آواژ ۲۰ فروردین ۱۳۸۹

      شاید برای کمتر نوشته‌ای تاکنون چنین وسواسی به خرج داده‌ام، به طوریکه این پنجمین بار است که این نوشته را می‌نویسم. اما مسئولیتی سترگ برای پاسخ‌گویی به خود و همکارانم من را به تفکری عمیق واداشت. یادم آمد که چند سال پیش در نامه‌ای به مناسبت سال‌روز به دنیا آمدن دوستی چنین برایش نوشته بودم:…

      ادامه مطلب به بهانه آغاز نهمین سال بهسادادامه

    • انتقاد از خود

      و سرانجام کار شروع خواهد شد؟!

      توسطمجيد آواژ ۱۳ فروردین ۱۳۸۹

      عرض شود که: با این‌که بهساد از هفتم فروردین ماه کار را به صورت جدی شروع نمود، اما کشور و مشتریان به صورت رسمی تعطیل بودند و فرصتی دست داد که کمی به مسائل خیلی داخلی بهساد رسیدگی کنم. از جمله اینکه سیستم Server ها را به طور کامل بر روی ابزار VMWare پیاده‌سازی کردیم…

      ادامه مطلب و سرانجام کار شروع خواهد شد؟!ادامه

    • روزنوشت ها

      رفتار حرفه ای

      توسطkhakzadian ۰۷ فروردین ۱۳۸۹

      از آخرین باری که نوشته‌ام مدت زمان زیادی می‌گذرد، حالا که وقت هست و سال نو شده فرصتی است برای کمی صحبت. معمولاعرف و عادت سال نو این است که گذری بر سال رفته داشته باشیم در سالی که گذشت حسن همیشگی بهساد شامل حال بنده هم شد، چیزهای زیادی یاد گرفتم البته می دانم…

      ادامه مطلب رفتار حرفه ایادامه

    • انتقاد از خود

      بهساد در سال ۸۸

      توسطمجيد آواژ ۰۶ فروردین ۱۳۸۹

      عرض شود که: فردا اولین روز کاری سال ۱۳۸۹ است و من در یک هفته گذشته تقریبا به استراحت و ورزش و امور شخصی مشغول بودم. گرچه بر مبنای قاعده، این نوشته باید به عنوان آخرین نوشته سال ۱۳۸۸ نوشته می‌شد، اما با توجه به فرصت تفکری که در دوران تعطیلات به وجود می‌آید، به…

      ادامه مطلب بهساد در سال ۸۸ادامه

    • روزنوشت ها

      سال ۱۳۸۹، سال رضایت مشتری

      توسطمجيد آواژ ۲۹ اسفند ۱۳۸۸

        آن فصل که شب، عنفوان ستاره شد خورشید در لنگرگاه سرد آرمیده بود یلدا، شعور زمین بود، در افزونگی برف سرما، تکرار روزمرگی قطبستان شب بود   “باهار” خرامان که رسید خورشید، به اقیانوس وجود ما وزید و ماهی‌ها آغاز سبز زمین را تبریک می‌گفتند   زمان پیوسته به صورت خطی در حرکت است…

      ادامه مطلب سال ۱۳۸۹، سال رضایت مشتریادامه

    • روزنوشت ها

      وقتی که دزد به کاهدان می‌زند

      توسطمجيد آواژ ۲۸ اسفند ۱۳۸۸

      عرض شود که: چند روز پیش به یکی از سازمان‌ها، یک کارتون شامل هدایای بسته‌بندی شده نوروزی فرستاده بودیم که راننده آژانس به سازمان تحویل دهد. در حدود ساعت ۱۰ صبح بود که دلشوره عجیبی پیدا کردم و با یکی از مسئولین آن سازمان تماس گرفتم و صراحتا در مورد دریافت هدایا پرسیدم. از او…

      ادامه مطلب وقتی که دزد به کاهدان می‌زندادامه

    • روزنوشت ها

      بهار ۸۹

      توسطkhakzadian ۲۶ اسفند ۱۳۸۸

      روز‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های آخر سال است،حس خوبی است که یک سال بیهوده نبودم و خوشحالم که تجربه‌هایی را به دست آوردم که مطمئنا در هیچ کتابی نمی‌توانستم پیدا کنم. در همین جا تشکر می‌کنم از تمام کسانی که به من فرصت دادند چند پله‌ای را بالاتر بروم و عذر‌خواهی می‌کنم اگر در حین انجام کار باعث آزردگی…

      ادامه مطلب بهار ۸۹ادامه

    • روزنوشت ها

      مهندسی نرم‌افزار و میوه فروشی، نگاهی دیگر

      توسطمجيد آواژ ۲۱ اسفند ۱۳۸۸

      عرض شود که: قبلا مطلبی نوشته بودم در مورد میوه فروشی و مهندسی نرم‌افزار. این موضوع گاهی در ذهنم جا باز می‌کند و در جلسات و بحث‌ها، موضوع را به اینجا می‌رسانم که کاش میوه فروش شده بودیم و قس‌علی‌هذا… و طرف مقابل هم گاه کمی به فکر فرو می‌رود و دلش برایمان می‌سوزد و…

      ادامه مطلب مهندسی نرم‌افزار و میوه فروشی، نگاهی دیگرادامه

    • روزنوشت ها

      به پاقدم بهار

      توسطمجيد آواژ ۲۰ اسفند ۱۳۸۸

      عرض شود که، هر سال به پاقدم بهار در بهساد برای تبریک سال نو شعری انتخاب می‌شود و بر روی کارت‌ها تبریک و هدایا چاپ شده و برای دوستان ارسال می‌شود. پارسال شعرهای مختلفی ارائه شد که پس از رای گیری و یک فرآیند کاملا دموکراتیک! شعر برتر انتخاب شد. امسال نیز چهار شعر به…

      ادامه مطلب به پاقدم بهارادامه

    • روزنوشت ها

      صداقت، بزرگترین سیاست

      توسطkhakzadian ۱۷ اسفند ۱۳۸۸

      چند وقت پیش در جلسه‌ای حضور داشتم، کارشناسان حاضر در جلسه برای بیان نظراتشان با ترس و تعلل به مدیرانشان نگاه می‌کردند و در آخر هم یا حرف‌هایشان را با کلی سانسور می‌گفتند و یا اصلا نمی‌گفتند به طوری که یکی از آنها پس از جلسه به من گفت: می‌خواستم حرف شما را تایید کنم…

      ادامه مطلب صداقت، بزرگترین سیاستادامه

    پیمایش صفحه

    برگهٔ قبلیقبلی ۱ … ۴۱ ۴۲ ۴۳ ۴۴ ۴۵ … ۹۳ برگۀ بعدیبعدی

    © ۱۴۰۴ روزنوشت‌های بهساد - قالب وردپرس توسط Kadence WP

    Spam Firewall