نمی دانم باید چه بنویسم. یعنی اینکه می دانم باید چه بنویسم ، اما نمی دانم چطور بنویسم. پیش از آنکه بخواهم بگویم در چه مورد می خواهم بنویسم ، ابتدا در مورد محدودیت های این نوشتن می نویسم. عادت ندارم همواره موفقیت های بهساد عزیز را توی بوق کنم. هم اینکه دلیلی ندارد ،…
-
-
خبرهای کوتاه
عرض شود که : چند وقت است که روزنوشت های بهساد در محیط Word می نویسم و به سادگی Publish می شود. بسیار ساده است ، مثلا نوشیدن آبی نوشین و گوارا ، البته این امکاناتی است که در نرم افزار Word 2007 تهیه شده است و در اختیار بلاگرها قرار گرفته است. دست آقا…
-
با مدیریت …
چند وقت پیش بود که مسافرتی داشتم به کوهرنگ و طبیعت زیبای چهارمحال و بختیاری ، در میان راه مغازه ای را دیدم که با مدیریت جواد محمد حسینی اداره می شد. عسل و خشکبار خوبی داشت ، اما مسافران خریدار برای خرید انتظار زیادی می کشیدند. این بود که … عرض شود که :…
-
عرض شود که : نظام صنفی درخواست کرده بود ( ببخشید مثل یک فرمانده دستور داده بود) که در یک جلسه با حضور تمام اعضا به منظور فکر کنم تشکیل کمیسیون ها حضور داشته باشیم. به اتفاق مسعود محمدی و آقای جعفری رفتیم . چون قبل از آن یک جلسه دیگر داشتیم ، کمی دیر…
-
امروز با یکی از مشتریان جلسه داشتم ، بر خلاف قرارداد می خواستند که مدت زمان گارانتی دوبرابر شود. ، می گفتند که شما که به سیستمتان اطمینان دارید چرا دو برابر گارانتی نمی کنید ؟ بعد هم تهدید می کردند که اگر دو برابر گارانتی نکنید ، ضمانت نامه های شما را اجرا می…
-
واقعا عرض شود که : جمعه نبودیم که بنویسیم! محض اطلاع خوانندگان محترم روزنوشته های بهساد ، دو سه روز گذشته را در سفری غیر کاری و به طور کامل به دور از اینترنت و تقریبا به طور کاملتر به دور از موبایل به سر بردم . برای آرامش ذهن خوب بود و برای دغدغه…
-
قصد نوشتن نداشتم ، داشتم برخی کارهای اداری و پرسنلی را انجام می دادم. از ساعت ۴ تا ۵:۱۰ ، هشت نفر زنگ شرکت را زدند و گفتند آرایشگاه شمائل ؟ و همواره پاسخ من یکی بود” به نظر شما آیا من می توانم در یک آرایشگاه زنانه کار کنم؟!!!”
-
رفته بودیم در شرکت گنده ای پروژه بگیریم ، زبان درازی کردیم ، شرکایمان! ما را از پروژه انداختند بیرون، خدا را شکر که دچار این جنگ اول شدیم! این قطار سریع السیر اراک تهران ، فی الواقع از وسط کویر قم رد می شود ، اندر احوال این قطار اینکه اراک تهران را با…
-
عرض شود که : رفته بودم آونگان در مورد سیستم کنترل تولید صحبت می کردم ، نه داشتم تلفنی صحبت می کردم ، گفتم که ما تمایل داریم در مورد اصلاح فرآیند کنترل تولید باهم همکاری کنیم، آقای مهندس هاشمی هم گفتند بسیار عالی ، ماهم استقبال می کنیم ، به خصوص اینکه این همکاری…
-
عرض شود که : نوشتنم گرفت ، شاید بیش از آنکه اینجا خواهم نوشت. پس می نویسم ، شاید بیش از آنکه در ذهنم باشد! یک عده ای که در یکی از این شرکت های گنده و (نه بزرگ )کار می کنند به ما پیشنهاد داده اند که برویم با آنها در یک شرکت دیگر…