| |

فرصتی برای تغییر

عرض شود که:

به دلیل مشکلات شخصی هفته گذشته را نه آن‌چنان در بهساد بودم و نه خیلی زیاد در اینترنت و شاید برای اولین بار در طول زندگی کاری بود که ذهنم نمی‌توانست به بهساد معطوف شود. این‌که در هر تهدید فرصتی نهفته است، مصداق بارز مشکلات من بود. اولین مسئله برایم این بود که بدانم بهساد بدون من چطور عمل می‌کند. به طور طبیعی مشکلاتی وجود داشت. اصلا خوشایند نیست که عدم حضور من باعث ضعف‌های کارکردی در برخی از افراد شرکت بوده است. میانگین Timesheet کاهش داشت و برخی تعهدات هم‌چنان مانده بر زمین! اما از طرف دیگر عملکرد برخی دیگر بیش‌تر از انتظار بود. رفتار طرف‌های خارج از شرکت نیز جالب توجه بود. دو بار مشکلات شخصی را تا حدی برای یکی از مشتریان توضیح داده بودم که برای سوم بار با من تماس گرفت که چرا در جلسه شرکت نمی‌کنم! یا اینکه برخی فکر می‌کردند دروغ می‌گویم و بهانه‌جویی می‌کنم. با وجود نقاط مثبت و منفی موجود، برآیند عملکرد بهساد را مثبت و عملکرد رفتار جامعه اطراف را منفی می‌دانم و شوربختانه باید بگویم که برآیند رفتار جامعه خشن و بی‌رحمانه است.

این‌چنین وقتی زخمی به پا داریم، زیر و بم‌های زمین بهتر به ما آموخته می‌شود. بهتر همه‌چیز را حس می‌کنیم. این تهدید، فرصتی را برای من به وجود آورد که به نهاد‌سازی و فرآیندسازی در بهساد بیشتر فکر کنم و وابستگی بهساد به خود را کاهش دهم. به عنوان یک مورد خاص باید در فعال شدن وبلاگ‌نویس‌های بهساد نیز به صورت جدی‌تری فکر کنم.

۶ دیدگاه

  1. امیدوارم مشکلات شخصی به زودی مرتفع شود… چیزی که همیشه ذهن مرا به خود مشغول می‌کند همین مساله وابستگی است… چند ماه پیش وقتی به یکسال گذشته ام فکر می کردم متوجه شدم نزدیک به یکسال است که من به مرخصی نرفته ام و تمام مدت خود را در شرکت سپری کرده‌ام… گذشته از نارضایتی خانواده از این مشغله کاری فکر می کنم حتی ربات‌ها هم به استراحت نیاز دارند… وقتی بیشتر فکر کردم متوجه این مساله شدم که وابستگی بیش از حد شرکت به من باعث شده که به خودم اجازه و فرصت استراحت ندهم … اما این تازه قسمت خوب ماجرا بود یک روز یکی از همکاران اصلی شرکت که کار شرکت به ایشان نیز وابستگی جدی دارد به دلیل کسالتی که پیش آمد نزدیک به یک هفته در مرخصی بود و همه کارهای مربوط به ایشان برای یک هفته کامل بر روی زمین ماند… راستش را بخواهید خیلی ترسیدم و به خودم آمدم و تصمیم گرفتم این وابستگی ها را تا حد ممکن کم کنم … خدا را شکر تا حدی وابستگی ها کم شده و احساس می کنم این روزها اگر یک هفته هم نباشم غالب کارها سر موقع و به جای خود انجام می‌شود هر چند که در شرکت هایی با تعداد نفرات پایین معمولا مسوولیت افراد به خصوص مدیران به صورتی است که نقش حیاتی در پیشبرد کارها و اهداف دارند چون معمولا برای بیشتر کارکنان افراد جایگزین کافی و مناسب وجود ندارد… اما من یک نگرانی دیگر هم دارم به جز وابستگی شرکت به من، من هم به شدت به شرکت وابسته شده‌ام ونمی‌دانم با این یکی باید چه کار کنم … معمولا روزهای تعطیل حال و روز خوشی ندارم و حوصله کار دیگری ندارم مگر اینکه در راستای اهداف شغلی‌ام باشد مثلا از کتابی لذت می‌برم که در زمینه کاری‌ام باشد، یا دوست دارم با کسانی معاشرت کنم که به ایده های کاری ام چیزی بیافزایند… و در غیر اینصورت کلافه‌ام تا روز تعطیل تمام شود… واقعا نمی‌دانم با این مشکل چه کار کنم شما راه حلی سراغ دارید؟

  2. تجربه جدا شدن از شرکت را داشته ام، یکبار سه سال پیش که یکسال از چرخه کارهای عادی شرکت خارج شدم و درگیر یک پروژه خاص شدم. دوران سختی بود، ابتدای کار همه چیز هم برای خودم و هم برای شرکت مشکل داشت، چون پیش از آن همه چیز وابسته به هم بود، شرکت به من و من به شرکت. آنقدر این وابستگی زیاد بود که من حتی برخی مسائل شخصی خودم را به خاطر شرکت فدا کردم.
    اما تجربه آن یکسال تجربه خوبی بود، به تدریج برخی بچه ها فرصت حضور بیشتر در شرکت را پیدا کردند و بزرگ شدند.
    از آن به بعد تلاش کرده ام فاصله خودم را با شرکت حفظ کنم،در یک جاهایی دیگر اصلا دخالت مستقیم نمی کنم. اما باز هم برخی اتفاقها می افتد که این فاصله شکسته می شود.
    اینبار نزدیک عید حداقل مدت یکی دو ماه اصلا شرکت نخواهم بود، قرار است با بچه ها همه چیزهایی که نظر من را می خواهد را ایمیلی جلو ببرم، حق امضاء را هم واگذار خواهم کرد برای اینکه کاری روی زمین نماند، درست است که سخت است اما فکر کنم فرصت خوبی است برای بچه های جدیدتر که خودشان را پیدا کنند. برای خودم هم خوب است که رادمان را از بیرون ببینم.
    همین!

  3. بعضی مواقع بدنیست که خودمان را از کار شرکت به کنار بکشیم.سه منفعت دارد :۱- میفهمیم که چقدر در حال و روز شرکت تاثیر گذار هستیم.
    ۲- میفهمیم که چرخ شرکت احتمالا بدون ما هم خواهد چرخید و از یک جنون ادواری که بعضا به ان مبتلا میشویم نجات پیدا میکینم!
    ۳- به دیگران هم یاد میدهیم که بدون ما هم باید روی پای خودشان بایستند
    ارادتمند
    کاوه

  4. یکی دو سال میشه که سایت بهساد را ندیده بودم. برایم جالب بود که تغییر چندانی نکرده بود و به قول معروف آب از آب تکان نخورده بود. از وضعیت سایت بدجوری بوی کهنگی و تکرار میاید و من به این فکر می کنم که تا شرکت هایی هستند که این طوری فکر می کنند، امثال بهسادها هم به حیاتشون ادامه می دهند. متاسفانه…

  5. @رهگذر: ممنون از اظهار نظر شما.
    ۱-ای کاش با نام حقیقی خود اظهار نظر می فرمودید.
    ۲- در مورد به روز نشدن سایت رسمی بهساد تا حدی درست می گویید. امادر فهرست پروژه ها تغییراتی ایجاد شده که حاکی از زنده بودن بهساد دارد. از طرف دیگر به روز نشدن سایت ده ها دلیل دارد که با بروز نشدن شرکت کامل متفاوت است.
    ۳-منظور شما را از “شرکت هایی که اینطور فکر می کنند را متوجه نشدم”
    ۴-منظور شما را از “امثال بهسادها” هم متوجه نشدم.

  6. اصولا یک سیستم واقعی؛ فردمحور نیست. سیستم محور است و سیستم به طور خودکار کار خود را پیش می برد.
    اگر نتوانیم اصول و چارچوب های منطقی یک سیستم مدیریتی را در هر محیطی پیاده کنیم؛ و بر مدیریت مستقیم تاکید کنیم، آنوقت میشود نظام ارباب رعبتی که هر وقت ارباب نباشد، رعیت ها در پی کارشکنی و اتلاف سرمایه ها برمی آیند و این را نوعی زرنگی توجیح می کنند (در غیاب ارباب)!
    پس باید مروری بر خودمان و رفتارهای اجرائیمان داشته باشیم. مدیریت؛ حضور فیزیکی نیست. اجرای سیستمی است که با نبود مدیر هم کارا باشد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *