| |

یک تجربه!

بر اساس تصمیم‌ کبری‌ (به معنی بزرگ) گرفته شده و انگیزه‌ای که علی‌واحد با نوشته‌اش در موردنوشتن درباره رشوه برایم ایجاد نموده‌است، قصد دارم که این‌بار از اولین مواجهه‌ام با پدیده شوم رشوه بنویسم. نوشتن در این زمینه بسیار سخت است و دلیل سخت بودن بر همگان واضح! نوشتن در این زمینه باید از یک طرف متضمن آبروی افراد باشد و از طرف دیگر حفظ حیثیت حرفهای خود و عدم اعتراف به خطاهای کرده و ناکرده. نوشتن از مواجهه با رشوه به سختی راه رفتن بر لبه تیغ است.

آن اوایل که شروع به کار کرده بودیم، خیلی قصد داشتیم که زود شناخته شویم و کارهای بزرگ انجام دهیم. برای همین بود که سمیناری تشکیل دادیم و از خیلی از بزرگان دعوت کردیم که در سمینار “نقش IT در اقتصاد دانش‌محور” شرکت کنند. روزگار عجیبی بود که بسیاری از مقامات عالی‌رتبه در آن سمینار شرکت کردند و ماهم بر اساس قانون شانس مبتدی، بسیار کارآمدتر از توان واقعی خود عمل کرده بودیم. یک شرکت دو سه نفره، کاری کرده بود کارستان. بعد از آن بود که مشتریان زیادی به ما برای توسعه سیستم‌ها مراجعه می‌کردند. ایام خوش تکفا بود و بودجه‌های سرگردان!

یادم هست که یکی از سازمان‌ها تصمیم‌گرفته بود که بخش زیادی از حوزه عملکردی خود را مکانیزه نماید. یک روز، مسئول مربوطه با من تماس گرفت که سریع به دفتر او بروم. برایم خیلی جالب بود که اسم تعداد زیادی از سیستم‌ها را نام برد و از من خواست که برای آن‌ها پروپزال بنویسم! ابتدا قصد داشتم که با تحقیق در مورد چیستی آن سیستم‌ها اطلاعاتی کسب کنم که تلاش موفقی نبود. به هر ترتیب با مراجعه به بهساد و مشورت دوستان پروپزال‌ها را آماده کردیم (آن‌هم پروپزال درباره سیستم‌هایی که تا چند روز پیش از آن حتی نامی از آن‌ها را هم نشنیده‌ بودیم). یکی دو روز بعد با دست پر به سازمان مربوطه مراجعه کردیم. نوبت به بحث درباره قیمت بود که مسئول مربوطه خیلی وقیحانه به من گفت که چون سازمان ما ردیف بودجه خالی برای برخی کارها ندارد، شما باید نصف قرارداد را به من پرداخت کنید تا من به سازمان برگردانم و سازمان هم آن را صرف امور ساختمانی و … کند. یک لحظه شده بودم مانند آدمی که ضربه شدیدی به مغزش می‌خورد. خیلی ساده به او گفتم که عرف حق کمیسیون! حداکثر ۲۰ درصد است و تو چگونه ۵۰ درصد بابت قراردادهایی که در نهایت ۲۰ درصد سود دارد مطالبه می‌کنی؟ یادم نمی‌رود که روی ترش کرد و گفت:”فکر می‌کنی من این پول را برای خودم می‌‌خواهم؟ حواست باشد که این مطلب را به مدیران سازمان نگویی که خیلی ناراحت می‌شوند” لحظه سختی بود. از یک طرف وسوسه بزرگترین قرارداد آن موقع بهساد بود و انگیزه‌هایی برای رشد و پیشرفت و از طرفی تاکنون مرتکب چنین عمل زشتی نشده بودم. خیلی اندک هم شک داشتیم که شاید راست بگوید و رسم ادارات دولتی این باشد! این بود که موضوع را با اعضای هیات مدیره که آن زمان برابر با تمام شرکا و پرسنل بهساد بود! مطرح کردم. مطمئن نبودیم که اگر موضوع را با سایر رده‌های بالاتر آن سازمان مطرح کنیم، شریک آن آقا نباشند. مدتی به تصمیم‌گیری در رابطه با این موضوع گذشت، در همین کش و قوس بود که مراحل اداری قرارداد هم طی می‌شد. تا این‌که یک روز (قبل از انعقاد قرارداد) با خود گفتیم که اگر بالاتری‌ها هم دزد باشند که وای به حال ما و آن سازمان! تصمیم بر آن شد که موضوع را به نوعی به مقامات بالاتر اطلاع دهیم که متوجه شویم آن‌ها هم به زعم آن آقا در جریان ماجرا هستند یا نه. یادم هست که به تنهایی به اتاق مدیرکل رفتم و خود را به سادگی زدم و گفتم که “فلانی چنین چیزی می‌گوید، ما فکر کرده‌ایم که اگر چنین موضوعی صحت دارد، این پول به شما پرداخت شود بهتر است، چون احتمال حیف و میل و سوء استفاده ندارد” استدلال ما این بود که اگر این آقا نیز مشکل‌دار باشد، احتمالا طمع می‌کند و ضمن حذف رقیب، خود به منافع مالی بیشتری می‌رسد و اگر هم به صورت باندی و باهم باشند که موضوع را تایید می‌کند. بعد از طرح موضوع خوش‌بختانه مدیر محترم و درستکار یک لحظه برافروخته شد و زیر لب ذکر می‌گفت. بعد از مدتی درنگ گفت که “فلانی غلط کرده، مگر سازمان ما گداست که این‌گونه تامین بودجه کند؟ کار خود را شروع کنید و به این مسائل نیز اهمیت ندهید”

نفس راحتی کشیدم و به ایشان گفتم که برای من پرداخت رشوه حکم قتل کودکی را دارد که در اثر کمبود دارو می‌میرد. حالا خیالم راحت است که چنین مشارکتی در قتل کودکان سرزمینم نخواهم داشت.

بنابر اقدام ما و البته برخی گزارش‌های دیگر، مسئول خاطی از سمت خود برکنار و به کمیسیون تخلفات اداری معرفی شد. یک بار با چشم گریان به بهساد آمد و من را به جان بچه‌ام! قسم داد که بگویم موضوع توسط من لو رفته یا نه. برایم راحت بود که موضوع را انکار کنم.

در حین اجرای پروژه چند بار او را دیدم که جواب سلام من را هم نداد.

یک دیدگاه

  1. باور کنید اگر چند تا از این اتفاق‌ها بیفتد و بعد به صورت گسترده‌ای اطلاع‌رسانی شود تعداد موارد رشوه ۵۰٪ پایین می‌آید! خیلی خوب است، از این خاطرات باز هم بنویسید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *