آموزش و مشاوره مدیریت – بخش اول

خیلی وقت است در نظر دارم درباره موضوع مشاوره و آموزش مدیریت مطلبی بنویسم که به دلایل مختلف به جز مطلب کوتاهی که در وبلاگ انگلیسی بهساد نوشته شد، موضوع ماند تا امروز. در قسمت اول به معرفی فعالان بخش مشاوره و آموزش مدیریت می‌پردازم و در قسمت‌های بعدی وضعیت و مشکل‌‌‌‌‌های آن بررسی می‌شود.

افراد فعال در حوزه مشاوره و آموزش مدیریت را میتوان در چند بخش تقسیم نمود.

  1. عالمان بی عمل:

    شاید از پانزده-شانزده سال پیش که با این بخش آشنا شدم، یک موضوع خیلی توی ذوق می‌زد. اساتیدی که به واسطه تحصیلات دانشگاهی وارد حوزه مشاوره می‌شوند و به اندازه سه ماه نیز تجربه کار اجرایی و عملیاتی ندارند و از اداره دستیارهای خود هم عاجزند. شاید به عنوان یکی از عملگراترین آنها، یکی از این اساتید موسسه‌ای دارد در جهت بسط و آموزش مدیریت و فرهنگ کارآفرینی و … که چند سال پیش تعاملی با آن داشتیم. چنان در ارائه خدمات بد و بی‌انضباط عمل می‌کردند که لاجرم نامه‌ای اعتراضی نوشته و متذکر شدم که دو صد گفته چو نیم‌ کردار نیست!

    البته قرار نیست همه اساتید حوزه مشاوره تجربه بالای اجرایی داشته باشند، با این‌حال این تجربه تا آن‌جا لازم به نظر می‌رسد که اساتید دانشگاه را از توهمات تئوریک که به طور عمده هم ریشه خارجی دارد خارج کند و به واقعیت‌ کسب و کارهای امروزی ایران آشنا کند.

  2. صنایعی‌ها و MBA ها

    از روز اولی که یک صنایعی و MBA پا به دانش‌گاه می‌گذارد در مغز او فرو می‌شود که تو به عنوان ناجی صنعت و جامعه خواهی بود و امر به او مشتبه می‌شود که گویی خبری است. اگر اساتید دانشگاه ادعای نجات صنایع بزرگ و کشور را با مشاوره‌هایشان دارند، این گروه از افراد به طور عمده، هدف خود را در بین سازمان‌های کوچک‌تر جستجو می‌کنند. نکته دردناک این‌جاست که بسیاری از این افراد –حتی خود من در گذشته- فاقد سابقه کار اجرایی هستند و به واسطه شاگردی عالمان بدون عمل و یا تسلط به مفاهیم تئوریک خود را مشاور مدیریت، راهنمای کسب و کار و … معرفی می‌کنند. این در حالی است که اگر به آن‌ها‌ بگویی که گر تو به‌تر می‌زنی بستان بزن، می‌گویند “شان من بالاتر از کار اجرایی است!، من مشاور هستم!”

    یکی از مواردی که باعث میشود که خود مشاور پنداری در این افراد تقویت شود، تسلط نسبی بر ابزار و نرمافزارها میباشد. اجازه دهید اعتراف کنم که پانزده سال پیش چون کار کردن با نرمافزار Ms-Project را خیلی خوب بلد بودم احساس میکردم که میتوانم مشاور مدیریت پروژه باشم. این روزها اما با این که بهساد نرمافزار مدیریت پروژه را هم به عنوان یکی از محصولات خود به بازار ارائه مینماید، ادعایی در مشاوره و کسب درآمد از آن ندارم و اگر کسی نسبت به آن اصراری داشته باشد، خواهم گفت شاید در چند جلسه بتوانم تجربیات خود را به صورت جسته گسیخته ارائه کنم ولی به یقین هیچ اصراری بر درستی و آموزنده بودن آنها ندارم و در نتیجه نمیتوان آنها را به عنوان نسخههای مشاورهای و یا آموزشی استفاده کرد.

  3. پرده‌بازها (Showmen)

    گرچه در بین اساتید دانشگاه و صنایعی‌ها، پرده باز هم هست (زیاد هم هست)، اما افرادی نیز هستند که با تحصیلات دانشگاهی متفاوت و با خواندن یکی دو کتاب و یا چند روزنامه و وبلاگ، احساس خود‌مشاور پنداریشان قلیان می‌کند و ادعاهای عجیب و غریبی دارند. میشناسم افرادی را که با داشتن مدرک مهندسی کشاورزی، ادعای مشاوره مدیریت استراتژیک و بازاریابی دارند و با مدرک حسابداری، ادعای مشاوره مدیریت منابع انسانی و با داشتن مدرک نساجی ادعای مشاوره مدیریت پروژه و طراحی سیستم های آن!!!

    شاید تنها توانایی این افراد یک ارائه خوب باشد و با این حساب باید گفت که ای کاش این افراد جذب صحنه تئاتر و سینما می‌شدند تا ارائه مشاوره برای حوزه مدیریت. این‌ها به طور مطلق پرده‌باز هستند.

  4. افراد دارای صلاحیت (به تعداد اندک)

    از آن‌جا که نمی‌خواهم به سیاه‌نمایی مطلق متهم شوم، باید بگویم که در بین مهندس‌های صنایع و اساتید دانشگاه و خبرگان سایر رشته‌های تحصیلی مرتبط، هستند افرادی که پس از سعی و خطای فراوان و یادگرفتن سلمانی بر سر کچل صنایع و سازمان‌های کشور، می‌توانند حرف‌های به‌تر و قابل اجراتری بزنند و به نحوی ضریب صحت مشاوره خود را بالا ببرند. هم‌چنین هستند افرادی که با تکیه بر سال‌ها تجربه و دود چراغ خوردن و شاید با داشتن یک رشته تحصیلی متفاوت که اهمیتی هم ندارد، حالا با داشتن موی سفید به عرصه مشاوره و آموزش آمده‌اند که کلامشان ارزشی افزون دارد و سزاوار احترامی در خور هستند.

مشاورنماها (آنها که به سه گروه اول تعلق دارند)، خصوصیاتی مشترکی دارند. بسیار با اعتماد به نفس هستند. اگر در حوزه A تسلط داشته باشند و از آنها در حوزه B مشاوره خواسته شود، خود را در آن حوزه هم صاحب نظر میدانند. میشناسم مشاورنمایی را که خود را مسلط بر حوزه روابط مشتری میدانست. سفارش کار مدیریت پروژه و تحقیق درباره آن را قبول میکرد و وقتی هم که به او کاری در مورد فرایندهای مالی ارجاع شد، با سر شیرجه رفت وسط سازمان!

مشاورنماها میدانند که مدیران و کارکنان سازمانها بسیار در مطالعه و یادگیری تنبل هستند و به همین جهت به دلیل آشنایی نسبی که با زبان انگلیسی دارند با ترجمه هر چند پر اشتباه و ناقص مطالب وبسایتها و وبلاگها دانش گسترده (و در واقع بسیار کم سطح خود را) به رخ دیگران میکشند.

این افراد گرچه بسیار حرف مفت میزنند ولی مفت حرف نمیزنند و با خواستن مبالغ و هزینههای بالا خود را ارزشمند معرفی میکنند که متاسفانه این موضوع در پذیرش آنها نیز بی تاثیر نیست.

ادامه دارد

۱۱ دیدگاه

  1. با سلام مطلب خیلی خوبی بود . من هم از این قضیه تعجب میکنم که چرا کسانی که رشته مدیریت و صنایع و فروش و….. را انجام میدهند چرا فقط به تدریس اکتفا میکنند و چرا وارد گود نمیشوند . چرا مدیریت نمیکنند . به نظرم جای خالی شرکتهای فروشنده که فروشندگان حر فه ای داشته باشند و بتوانند خیلی خوب کار فروش را انجام دعند و یا ……………….. ولی مستقیم وارد کار اجرایی نمیشن . شاید به خودشون اطمینان ندارند .

    1. سپاسگزارم از لطف شما. درست می گویید. ما کم تر به حوزه فروش به شکل تخصصی نگاه می کنیم. نه تنها فروش، بلکه به مدیریت به شکل تخصصی نگاه نمی کنیم و برای همین است که سر و کله اقسام مشاور پیدا می شود. البته این مشاوران چون از شما و من کم‌تر چیزی به آن‌ها می سلفد، زیاد سراع ما نمی‌آیند. به هر حال درباره این عمل‌گرا نبودن مشاوران لطیفه‌هایی هم وجود دارد که چندان قابل بیان در این جا نمی‌باشد!

  2. باز هم یک مطلب مفید و مبتنی بر تجربه. دست شما درد نکند.
    اگر اجازه بدهید این را هم از دانسته‌های ناچیز و پرغلط خودم اضافه کنم که مشاورهٔ مدیریت از آن حوزه‌هایی است که مشاوره‌گیرنده هم خودش باید عاقل باشد. «فکر کردن» را نمی‌توان به مشاور سپرد یا «برون‌سپاری» کرد. جایی خواندم که هدف از استخدام مشاور، بیشتر از این که حل مستقیم مسائل توسط وی باشد، آوردن یک «نگاه از بیرون» یا «نگاه متفاوت» به سازمان است. طبیعی است که باید یک «نگاه از درون» هم وجود داشته باشد تا این مشاوره به درد بخورد، وگرنه سر مشاوره‌گیرنده کلاه می‌رود، یا حتی اگر هم مشاور خبره باشد، معمولاً توصیه‌هایش اشتباه/ناقص برداشت خواهد شد و به درد سازمان نخواهد خورد.
    البته در پاسخ این نظر شاید بتوان گفت که یک مشاور خبره، باید سطح مشاوره‌گیرنده را تشخیص بدهد و سطح مشاورهٔ خود را متناسب با نیازهای او تنظیم کند. مثلاً اگر مشاوره‌گیرنده می‌خواهد به جای فکر کردن، فقط راه‌حل نهایی را از مشاور بگیرد، مشاور باید به او آگاهی بدهد که این روش درستی نیست، و سعی کند که او را به فکر کردن وا دارد.

    1. شما همیشه محبت دارید. قابلی نداشت. خیلی خیلی درست می‌گویید و باعث شدید که در نوشته‌های بعدی در مورد نقاط قابل بررسی و گروه‌های مشاوره گیرنده نیز مطالبی بنویسم. ممنونم از راهنمایی خوب شما

    1. سلام
      من کار با Ms-Project را از ۱۸ سال پیش شروع کردم و آن موقع اگر اشتباه نکنم با Ms-Project 4.0 روی Windows 3.1 کار می کردم. چهار یا شش عدد دیسکت بود که اگر Bad Sector نزده بود باید با کلی دردسر آن را نصب می کردیم. از سال ۱۳۷۵ هم تدریس آن را شروع نمودم.
      اواخر سال ۷۷ من اولین بار Ms-Project 98 استفاده کردم تازه نرم افزارها روی CD آمده بودند و نصب آن‌ها لذت بخش بود.

  3. اصولا این نوع نظرات از اشخاصی صادر میشه که توی بازار با فاکتورهایی مثل شانس، اقبال، رانت، اخباری که در اختیار بقیه نیست، اطلاعاتی که دفعتا سر شام های دوستانه و خانوادگی رد و بدل میشه، دلالی ، پرکاری، زدن از زندگی عادی و یا بعضا موقعیت شناسی های نصفه و نیمه که یکبار موفق بوده و ده بار باعث شکستشون بوده؛ مقداری پول جمع کردن و یه شرکتی راه انداختن و حالا فکر می کنن به خاطر اینکه قادرهستند زندگی مالی خودشون رو کنترل کنن، عقل کل اقتصادی و کسب و کار هم هستن…
    نه برادر من، از این خبرا نیست، اگر اوضاع کسب و کارت روبراهه دلیل نمیشه فکر کنی خیلی کاربلدی و ادعا بکنی… چه بسا فردا رقیبی پیدا بشه که در عرض چند ماه بازارت رو از دست بدی…
    محض اطلاع شما، یه تحقیقی در مورد صنعت مشاوره در دنیا و شرکت های بزرگ این صنعت بکن، نگاهی به سوابق تحصیلی مشاوران بنداز، اسم اساتید دانشگاهی مقیم در شرکت های مشاوره رو چک کن و بعدا در وبلاگت و در لوای دنیای مجازی با اعتماد بنفس تئوری پردازی کن…
    جالی تاسفه که هنوز در جامعه ما افرادی پیدا میشن که با رندی ادعا می کنن در یک حوزه خاص صاحب نظر نیستن، در اون حوزه وارد نمی شن و از اون حوزه چیزی سر در نمیارن، اما به راحتی در اون حوزه نظر میدن…

    1. سلام
      از اننقاد شما سپاسگزارم.
      در مورد رو به راه بودن بهساد خدا را شکر. اوضاع مثل خیلی‌ها بد نیست. من همیشه اشکال‌ها را به خود نسبت می‌دهم. اما فکر می‌کنید که اگر یک شرکت یازده سال دوام می‌آورد و کار می‌کند به شانس و رانت و اقبال بستگی دارد؟ اگر تمایل داشتید تشریف بیاورید و فقط به دانشگاه محل تحصیل و تخصص و نرم‌افزارهای تولید شده همکاران من نگاه کنید و شاید قضاوت شما تغییر کند.
      در موردی که محض اطلاع این‌جانب نوشتید، البته دقت دارید که من در مورد ایران صحبت کردم و نه دنیا. به طور کل خیلی چیزها در دنیا با کشور ما متفاوت است و ای کاش نمونه های موفقی از مشاوران صادق بیان می‌کردید تا قوت بحث شما شود. ما در مورد کشوری با تورم ۳۶ درصد و بیکاری ۱۵ درصد صحبت می‌کنیم. لابد باید مشاوران مان هم به اقتصادمان بیایند!
      نکته بعدی این‌که توجه نفرموده بودید که من اولین انتقاد را از خود داشتم و در حال حاضر نه خود و نه بهساد و نه آقای دکتر مختاری (از اعضای هیات مدیره شرکت) علیرغم این‌که عنوان شرکت که یک شرکت مهندسی مشاور است، هیچ گونه فعالیت مشاوره ای نداریم و نخواهیم داشت.
      بهساد هم‌اکنون تمرکز خود را بر فروش نرم‌افزار قرار داده و خوش بختانه مشتریان خوب و بزرگی نیز در این زمینه دارد و آخرین کار مشاوره‌ای بهساد نیز مربوط به پنج سال پیش است که آن مشاوره هم مربوط به مدیریت پروژه بود. شاید قضاوت کنید که کسی دیگر در این حوزه به ما کاری ارجاع نکرده است. قضاوت حق شما است، اما واقعیت این نیست. ما در بهساد به این نتیجه رسید‌ه‌ایم که شاید پنج سال دیگر لازم است تجربه داشته باشیم تا بتوانیم وارد حوزه مشاوره شویم.
      آن چه که من بیان کردم بیشتر از دیدگاه یک مشتری نیازمند به خدمات مشاوره‌ای بود که تا به حال با خالی‌بندهای زیادی روبرو بوده‌است. فکر می‌کنم به من حق بدهید که به عنوان یک شرکت بتوانم از خدمات خوب و قابل قبول مشاوره استفاده کنم. اما وقتی که مهندس نساجی مشاور مدیریت پروژه می‌شود و مهندس کشاورزی مشاور بازاریابی و دارنده مدرک مهندسی عمران مشاور منابع انسانی و هر کدام به اندازه پنج سانتی‌متر هم عمق ندارند و بدیهی ترین اصول انسانی مانند عدم غیبت و تهمت و دروغ را هم رعایت نمی‌کنند، من حق نظر دادن و اعتراض به عنوان یک مشتری را دارم.
      و نکته آخر. من در نوشته خود به مشاوران خوب و با سواد هم اشاره کرده بودم و حتی شرط صنایع و MBA و مدرک مرتبط را هم در مورد این مشاوران خوب برداشتم. چرا خود را جز آن‌ها ندانستید؟ غیر از این است که من کدی ارائه کردم و شما خود را مصداق آن کد دانستید؟ جسارت بنده را ببخشید، اما می‌گویند “چوب را که بگیری بالا، گربه دزده فرار می‌کنه!”
      خیال شما راحت باشد که من در حوزه مشاوره وارد نخواهم شد. یعنی خود را صاحب آن تجربه نمی دانم. اگر شدم، بیایید در این وبلاگ بنویسید و نظر شما هم منتشر خواهد شد. ولی من به مشاور در حوزه مدیریت فرآیندها و روابط با مشتری و منابع انسانی و شاخص‌های مالی نیاز دارم. مشاوری که البته ده متر عمق داشته باشد و فقط هم در یک حوزه صاحب نظر باشد (همه کاره و هیچ کاره به درد من و به درد هیچ صاحب کسب و کاری نمی خورد)، اگر هستید، در خدمتیم. بسم الله…

      پی نوشت:
      -من در فضای مجازی و با اسم و نشان واقعی خود نظرم را می‌نویسم و حتی اگر انتقاد پذیر هم نباشم، انتقاد شنو هستم. ای کاش شما نیز با نام و نشانی که دیگران نیز بشناسند نظر خود را مرقوم می‌فرمودید.
      – در مورد تحقیقی در دنیا مرقوم فرموده بودید، خوشحال می‌شوم که محبت فرمایید و منابع و نتایج تحقیق را هم منتشر فرمایید، گرچه شمول پذیری آن برای ایران را نمی‌پذیرم و احتمالن همان‌گونه که شرکت های نرم افزاری ما خود را با گوگل و مایکروسافت مقایسه می‌کنند، شما نیز خود را با مشاورانشان مقایسه می‌فرمایید. بیش‌تر دقت بفرمایید، مواردی را که باید ببینید، خواهید دید!!

  4. با سلام و آرزوی سلامتی و ” جانا از دل ما می گویی ”
    هیهات بر مشاورین و مشاوران که هر چه می کنند ” کوفتن بر آهن سرد و سنگ سخت ” است .
    دوستی گرانمایه از من پرسید : اگر ما مشاوره شما را نخواسته باشیم ولی مدرکش را خواسته باشیم باید چکار کنیم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!! و قیافه من در ان هنگام دیدنی بود !
    نمی توانم بگویم شما در این نوشته در اشتباه هستید، زیرا به کرات به مشکلاتی ازاین دست برخورده ام ولی دلم گرفت زیرا برای حرفه مشاوره ارزش زیادی قائلم ، هرچند هیچوقت نتوانستم به آنچه که مایل بودم برسم ، ولی دوستش دارم و بقولی ما مشاورین بظاهر جان سخت و در باطن دل کوچکی داریم که زود می شکند و زود می بخشد !
    در هر صورت من هم با جسارت زیاد و اعتماد بنفس مثال زدنی ؟ خودم را شاگرد و رهرو مشاورین راستین تصور می کنم ، امیدوارم بر من ببخشید ، ولی شرایط جامعه ما نتایج حاصل از کار ما را کمی تا قسمتی ابری می نماید که خود داستان مفصلی دارد . در هر صورت فقط درددل بود و نه چیز دیگری بر من ببخشایید و منتظر ادامه این بحث هستم .
    عین این پیغام را برای آقای نعمتی هم خواهم گذاشت تا شاید با کمک هم مرهمی بر این دل بینوا بگذاریم . پایدار و مستدام باشید .منوچهری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *