آخرین قیمت طلا، سکه و ارز

امروزه در کمتر جمعی می‌توان رفت و صحبتی از قیمت سکه و ارز و طلا نشنید و افراد زیادی را می‌توان یافت که در کنار شغل اصلی خود دستی هم بر خرید و فروش ارز و طلا و … دارند. به راستی وقتی به این سادگی می‌توان پولدار شد، چه نیازی به کار کردن و تولید و مواجهه با سازمان امور مالیاتی و تامین اجتماعی و مباحث بازاریابی و منابع انسانی و موضوع‌های تکنولوژیک است. برای همین است که ، سرمایه به سراغ کار (دانش بنیان) نمیآید و همه نقدینگی جذب بازار دلالی می‌شود.

باید به آقایان به خاطر این مدیریت اقتصادی تبریک گفت. دست مریزاد دارد این عمل‌کرد. یکی از مسائلی که در مدت ننوشتن شدید ذهنم را مشغول کرده بود همین موضوع بود. به طور کلی پول درآوردن بر اساس کار کردن مفهوم خود را از دست داده است. به این چند مورد هم توجه کنیم بد نیست.

چند روز پیش بود که با دوستی عزیز صحبت می‌کردم که چهار ماه بود نتوانسته‌بودند حقوق همکاران خود را پرداخت کنند. دوستم کلافه بود. برای این‌که مخارج را کاهش دهد زن و بچه را فرستاده بود شهرستان خانه “مامانش اینا”. امروز داشتم سایت شرکت‌شان را نگاه می‌کردم. سراسر بود از اسم‌های بزرگ و پروژه‌های آنچنانی. به ذهنم رسید که “پز عالی، جیب خالی”

  • دوست دیگری دارم که در یک پروژه نرم‌افزاری سرمایه‌گذاری به نسبت سنگینی انجام داد. البته از همان روز اول هم معلوم بود که کارش ریسک دارد. حالا تا گردن به زیر قرض فرو رفته است. به طور رسمی کارش کشیده شده است به روانپزشک و بیمارستان روانی
  • این روزها برای ما که در بخش اقتصادی فعال هستیم، کم‌تر روزی پیش می‌آید که خبری از تعطیلی فلان شرکت و متوقف شدن بهمان موسسه اقتصادی نشنویم و اگر گوش‌ها را تیزتر کنیم، خبرهای پریشانی‌های روانی، اضمحلال خانواده‌ها و حتی فحشا هم به سادگی شنیده میشود.

فاجعه اقتصادی که اتفاق افتاده این است که افراد صنعتگر و فنپیشه و دانشبنیان در حال تبدیل شدن به دلال هستند و آنها که نخواهند تبدیل شوند، معلوم نیست چه سرنوشتی در انتظار آنها است. این نوشته را در بیان شرایط اطراف و نه بهساد نوشتم. خوشبختانه تاکنون با پوستکلفتی کرگدنی خود، در مقابل موج حوادث مقاومت کردهایم و کمتر آسیب دیدهایم. اما چه باید کرد که غم جامعه آنچنان فراگیر شده که به سختی بتوان بغض را فرو خورد.

 


پ.ن: من همیشه جزء افرادی هستم که باور دارم هرگز نباید شرایط محیطی را سرزنش کرد. با اینحال گاهی گله و شکایت و غر زدن برای روح آدمی خاصیت دارد.

۱۲ دیدگاه

  1. من به این دوران می گم دوران وحشت. دوره ای که همه ما با ترس می خوابیم، با ترس زندگی می کنیم. و اطرافمون آدمهایی رو می بینیم که می شکنن و دونه دونه می افتن. فقط می تونیم دعا کنیم که ما جز اونا نباشیم. وگرنه کمکی نمی تونیم بکنیم.
    راستی، واقعا خودتون عکس این کرگدن رو گرفتین؟ کاری باهاتون نداشت؟

    1. متاسفانه درست می گویید . کمتر کاری از دست ما بر می آید.
      اما در مورد عکس بله عکس را خودم گرفتم.من سوار بر فیل بودم و به نظر می رسد چون کرگدن نزدیک بین است زیاد به این کاری ندارد که چه کسی سوار فیل شده است. تازه عکس یادگاری هم با کرگدن گرفتم، که در فیس بوک هست.

  2. وقتی که بحران مالی پیش بیاد خیلی از سرمایه داران چه توی ایران چه توی آمریکا و … به جای سرمایه گزاری توی کسب و کارها ترجیح میدن که طلا یا ارز کشور های دیگه رو بخرند تا ارزش پولشون کم نشه … تا حدی هم حق دارند و طبیعی هست .

  3. راستش همه ما دچار همین استرس و نگرانی و ناراحتی هستیم… حتی تعطیل شدن کسب و کار رقبا هم در دوران بد اقتصادی فعلی ناراحت کننده است! من هم مثل شما دوستان زیادی را می شناسم که شدیدا دچار مشکلات ناشی از نابسامانی اقتصادی شده اند و متاسفانه کاری از دستم بر نمی‌آید… شرایط برای ما هم شدیدا سخت شده است … نمی دانم تا کی می توانیم دوام بیاوریم … هر چقدر هم (به قول شما) پوست کلفت باشیم تحملمان آستانه دارد…

  4. یکبار در قسمت نظرات یک سایتی که درباره همین مشکلات گفته بود نوشتم:
    فقط کلاغها هستند که می توانند در همه شرایط زندگی کنند. چون همه چیز خوارند، گیاه خوار، گوشت حوار، مردار خوار و …
    ولی خیلی از حیوانهای دیگر درحال منقرض شدن هستند مثل پاندا که فقط یک نوع غذا می خوره.
    یک شرکت تولیدی می بایست یک زیر مجموعه سرمایه گذاری هم ایجاد کنه. دقیقا برای همین روزا. تا مثل کلاغ عمرش زیاد شه.
    پوست کلفت کرگدن فقط مقاومش میکنه. اما دوامش …
    انشاالله که شرکت شما همیشه پاینده باشه تا علاوه بر توسعه علم، کارافرینی بیشتری نیز داشته باشه. (خودتون گلید ولی عمرتون مثل گل نباشه 🙂 )

  5. به نکته خوبی اشاره کردید. اما موضوع این است که آیا برای بقا باید گوشت مردار را هم بخوریم یا نه. درست است که عمر کلاغ طولش زیاد است، اما در عوض عرضش کم است. آیا باید برای بقا به هر کاری دست زد؟ موضوعی مهم و فلسفی است.

پاسخ دادن به مجید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *