| |

کسب و کار، کسب و کار است

مدتها است که چیزی ننوشته‌ام. شاید در تمام هشت سال گذشته این اولین بار باشد که چنین دچار تاخیر در نوشتن شده‌ام. دلیل خاصی شاید این دیر نوشتنم نداشته باشد جز حال و هوای شخصی و فکرهایی بسیار عمیق که مدتی لازم بود که دوباره از نو نوشتن را شروع کنم.

از همه دوستانی که این مدت به روزنوشتها مراجعه کردند و مطلبی جدید نیافتند عذر خواهی میکنم و باز به سیاق همیشه، هر هفته حداقل یکبار خواهم نوشت. اما به واسطه جبران ننوشتن چند وقت گذشته، بد نیست که خاطرهای را نقل کنم:

چند سال پیش با مدیرعامل یک شرکت نرمافزاری صحبت میکردیم که قرار بود با هم همکاریهایی داشته باشیم. بسیار اهل کسب و کار و تیز و زرنگ بود. در اوج صحبت به من گفت: “ببین! من اهل بیزینس هستم، اگر قیمت خوبی بابت شلوارم هم پیشنهاد کنی، حاضر هستم سر آن هم صحبت کنیم!! چه عرض کنم شاید پیژامه خوبی زیر شلوارش پوشیده بود! به او گفتم که من هم باید اهل بیزینس باشم، حداقل در چنین جایگاهی قرار گرفتهام! اما هنوز آنقدر بیآبرو نشدهام که بر سر شلوارم معامله کنم.”

کسب و کار، کسب و کار است، کدام یک درست میگفتیم؟

۵ دیدگاه

  1. البته این یک اصطلاح پرکاربرد است و بیشتر برای این به کار می‌رود که چیزهای غیر از کسب‌وکار را به کسب‌وکار وارد نکن.
    یا تصمیم‌گیریت صرفا بر اساس کسب‌وکار باشد.

    اما راستش راه‌کار درست بینابینی است، یعنی آدم باید حواسش به ارزش‌های خودش باشد (اگر دارد) ولی حواسش را جمع کند که لزوما این‌ها برای همه ارزش نیستند. مثلا صداقت و صافت‌وساده بودن همیشه مفید نیست. (منظورم البته دروغ‌گویی نیست)

    برای کسانی که دارای ارزش و خط و خطوط هستند این تعادل خیلی سخت‌تر است از دیگران که صرفا به بیزنس فکر می‌کنند.

    1. مسئله این است که اخلاق چیزی جدا از کسب و کار است یا جز لاینفک آن؟ حتی مسئله را می توان پیجده تر هم کرد، آیا کسب و کار می تواند بخشی از اخلاق باشد؟ یعنی به خاطر اخلاقیات و گسترش آن به کسب و کار بپردازیم.
      این مسئله در کشور ما پیچیده شده است. اما نمی توانیم بازهم به سادگی حکم صادر کنیم که در تمام کسب و کارهای دنیا اخلاق رعایت می شود و فقط ایران است که ….

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *