|

این افراد ظالم!

عرض شود که:

مدت‌ها بود که می‌خواستم در این مورد مطلب بنویسم که یا موضوع از ذهنم فراموش می‌شد و یا موضوع مناسبت دار پیش می‌آمد. تا اینکه امشب تصمیم به نوشتن در این مورد گرفتم، چند داستان را ابتدا باهم بخوانیم:

۱-خیلی وقت بود که از وضعیت نظافت و نظم و آراستگی داخل بهساد راضی نبودم. بخشی به عملکرد خود همکاران مرتبط بود ولی بخش عمده‌ای از آن هم بر می‌گشت به خانمی که وظیفه نظافت را بر عهده داشت. با اینکه نظارت بر کار ایشان بر عهده مسئول دفتر بود، اما چند بار مجبور شدم که خودم هم تذکر بدهم که البته تغییر زیادی حاصل نشد. بنده خدا دچار آسم هم بود و هنگام تی‌کشیدن می‌شد نفس‌ نفس‌ زدنش را شنید و عذابی را که تحمل می‌کند حس کرد. بعد از تی کشیدن هم اثری از تمیزی و براقی به چشم نمی‌خورد.، شیشه‌ها کماکان پر از لکه و میزها و قرنیزها پر از خاک!. به همکاران اداری سپردم که عذرش خواسته شود. گفتند که درخواست کرده که تا عید بماند و بعد از عید دیگر نیاید. به این شرط قبول کردم که اگر مطابق آن‌چه که من می‌خواهم عمل کند، نه تنها تا عید که تا همیشه می‌تواند این‌جا باشد. در غیر این‌صورت نمی‌توانیم با او همکاری داشته باشیم. متاسفانه همکاران اداری حتما بنابر ملاحظات انسانی از تذکر و سخت‌گیری طفره رفتند. حتی وضعیت پارکینگ پر از خاک ساختمان هم تغییر زیادی نکرد و فردی هم تا پارکینگ نرفت که کار او را کنترل کند. تا این‌که مستقیم وارد ماجرا شدم و سخت‌گیر‌ی‌هایم شروع شد. فایده‌ای نداشت، روز آخر حسابی جوش آوردم! اگر این کار برای او مهم بود، باید حداقل یک روز به خوبی کار کند! برای یک شیشه پر از لکه و چربی چند بار در ساعت می‌شد تذکر داد؟!! عصبانیت شدید من از یک طرف و بیماری و شرایط او از طرف دیگر باعث شده بود که همکاران (و احتمالا شما که این نوشته را می‌خوانید) من را به عنوان ظالم و جبار تصور کنند و او را مظلوم و شایسته ترحم. شاید برای همین بود که عیدی نسبتا خوبی هم برایش جمع‌آوری کردند و در هنگام خداحافظی به او پرداخت شد.

۲- یادم می‌آید که سال ۷۳ که دستیار (حل تمرین) یکی از درس‌های دانشگاه بودم، هم اتاقی‌هایم به من سفارش کردند که به کسی که تکلیف تحویل نداده است و در مرحله اخراجی قرار دارد و هزار و یک مشکل هم دارد نمره بدهم. من این کار را انجام ندادم و آن فرد اخراج شد و هم‌اتاقی‌هایم من را کاملا بایکوت کردند و نهایتا از اتاق جدا شدم. هم از شب‌نشینی‌هایش خبر داشتنم و هم می دانستم که مقصر سه ترم مشروطی دیگر و معدل پایین و درس نخواندن او من نیستم. اعتقاد داشتم که اگر به خاطر مشکلات فردی بخواهیم به او نمره بدهیم، در میان گرسنگان آفریقا هم هزاران فرد با استعداد هستند که به علت مشکلات نتوانسته‌اند تحصیل کنند، پس باید به آن‌ها هم مدرک دکتری بدهیم!.

۳-بارها دیده‌ایم یا شنیده‌ایم که فردی در محل کار دزدی می‌کند و وقتی کارفرما قصد اخراج او را دارد، افرادی واسطه می‌شوند و به کارفرما می‌گویند که به زن و بچه‌اش رحم کن و …

باور دارم که در داستان‌هایی که گفته شد، دو ضعف فرهنگی وجود دارد که ناشی از عدم اصالت کار و تلاش می‌باشد. ضعف اول اشتباه در تشخیص مظلوم و ظالم است. کارآفرین، صنعت و علمی که در اثر کم‌کاری و یا حتی کار دزدی و دزدی مستقیم یک فرد (به عمدی و یا سهوی بودن آن کاری ندارم) دچار زیان‌های مادی و معنوی می‌شود، آنجا که در مقام دفاع از خود و اصلاح بر می‌آید “ظالم” و فرد مقابل “مظلوم” به حساب می‌آیند. به راستی یک محیط کار کثیف برای تعدادی کارشناس، یک فرد کم‌سواد به عنوان مهندس برای یک جامعه و یک دزد برای یک شرکت ظلم نیست و تلاش برای ارتقای کیفی محیط کار و جامعه ظلم محسوب می‌شود؟

ضعف دوم و در واقع یکی از نقاط نیازمند تغییر در فرهنگ کاری ما، عدم تفکیک دیدگاه انسان‌دوستی و کار می‌باشد. از آن‌جا که کار در فرهنگ ما از ارزش لازم برخوردار نیست، همیشه اولین فدایی محسوب می‌شود.. کمی به تفصیل می‌گویم:

در هنگام کار، حاضر نیستیم که هیچ یک از تماس‌های تلفنی غیر کاری ما حذف شود. چون آن‌ها از کار مهم‌تر هستند.

در هنگام کار، پارتی‌بازی می‌کنیم چون روابط مهم‌تر هستند.

سه هفته تمام کار را تعطیل می‌کنم تا به مسافرت برویم. چون تفریحات خیلی مهم هستند.

و سرانجام آنجا که بر حسب وظایف انسانی باید به افراد ناتوان و ضعیف کمک کنیم، از کار مایه می‌گذاریم و حاضریم که کیفیت کار را به بهانه کمک به یک انسان ( و به قیمت ضرر بسیاری دیگر) فدا کنیم.

شکی نیست که من باید بر حسب مسئولیت‌های اجتماعی شرکت و بر حسب مسئولیت‌های انسانی خود، در حد توان خود به خانم نظافت‌چی کمک کنم. این کمک می‌تواند موارد زیادی را از هدایای نقدی و یا کمک به درمان او گرفته تا ایجاد صلاحیت و یا اشتغال برای یکی از افراد مستعد خانواده او، شامل شود. در این صورت من از نقدینگی خود خرج کرده‌ام و نه از سهم دیگران. من می‌توانستم که برای فردی که نتوانسته به دلیل مشکلات در کلاس درس حضور یابد، کلاس‌های خصوصی فوق برنامه برگزار کنم و یا دانشگاه می‌تواند مساعدت‌هایی مانند مرخصی تحصیلی و یا انتقالی و تغییر رشته و … را برای او در نظر بگیرد. اما با هیچ منطقی نمی‌توان به او صلاحیتی بخشید که دارای آن نمی‌باشد. هم‌چنین در مورد یک دزد، راه‌های زیادی برای اصلاح او و کمک به خانواده‌اش وجود دارد که به یقین به اندازه هزینه ایجاد نا امنی در محیط کار نیست.

شاید من اشتباه می‌کنم، شاید من خیلی بی‌رحم و خشک هستم. اگر شما فکر می‌کنید که من اشتباه می‌کنم، من را آگاه کنید.

۵ دیدگاه

  1. دوست عزیز تفکر شما کاملا صحیح هست، من هم از تفکر اینکه من باید بنیاد خیریه باشم رنج می کشم, اینکه دیگران کارشان را بخوبی انجام نمی دهند و وقتی که من درخواست انجام صحیح کار را دارم ظالم هستم، در محیط کار اینطور هیت و در محیط درس من باید نمره فرد را قبولی بدهم چون فرد “زن و بچه” دارد و “سر کار می رود” و وقت درس خواندن ندارد !!!من اگر منطقی برخورد می کنم “جوگیر، تازه کار” هستم !!!

  2. ای گفتید آقای آواژ! بارها و بارها سر همین مثلا دل‌سوزی‌ها با مدیران شرکت‌مان مشکل پیدا کرده‌ام و همیشه هم من محکوم بوده‌ام! مشکل فقط ضرر شما به‌عنوان یک مدیر و کارآفرین نیست. مشکل بزرگ‌تر این‌جا است که وقتی اشتباهات فرد را به روی‌اش نمی‌آورید و برای اشتباه‌اش تاوانی نمی‌دهد، دچار این توهم می‌شود که دانش و مهارت‌ها و کیفیت کارش، بسیار بالاتر از آن چیزی است که در سازمان به آن بها داده می‌شود و در نتیجه، سازمان دارد در حق‌اش اجحاف می‌کند! و این خیانتی است به خود آن آدم. یک نمونه‌ی فاجعه‌بارش را در شرکت داریم و چند سال است از دست‌اش حرص می‌خوریم و همیشه هم با توجیهات دل‌سوزانه مواجه می‌شویم.

  3. من هم با شما موافقم آقای آواژ. اینکه ما نباید مسائل رو با هم قاطی کنیم. دلسوزی برای آن خانم باید در جای خودش و به نحو درست انجام بشه. اگر میتونیم کمکش کنیم تا مشکلاتش کمتر بشه، باید به شکل دیگری آن را انجام دهیم.

  4. من با دیدگاه شما موافقم… بحث روابط انسانی نباید با کار آمیخته باشد. سخت گیری و انظباط نیازمند هر مجموعه کاری موفق است. [شروع به کار مجدد وبلاگ مجله مهندسی صنایع را با لینک کردن وبلاگ خوب شما به اطلاع می رسانم]

  5. به صورت کلی حرفهای شما صحیح.اما یک حالات استثنایی هم وجود دارد.
    مثلاً فرض کنید که دانشجوی در یک شرایط بحرانی گیر کرده و در گیر کردن در آن شرایط فقط کمی مقصر اشت. مثلاً شاید زلزله اومده و نتونست درس بخونه!!! یا هزاران دلیل موجه دیگر.حالا شما با یک کمک انسان دوستانه میتونید باعث شید که اون آدم زندگی جدیدی رو شروع کنه. یک تصمیم کوچک شما میتونه باعث بشه که اون آدم تا اخراجی و افسردگی و اعتیاد و خود کشی بره و یا میتونید باعث بشید که بتونه امیدوار بشه و یک روحیه تازه پیدا کنه. و از این به بعد بهتر بخونه و آدم موفقتری باشه.
    گاهی اوقات آدمها با یک تصمیم کوچیک میتونند زندگی اطرافیانشون رو متحول کنند. اینجور ارفاقها به جایی برنمیخوره و باعث نمیشه که چرخ عظیم اقتصاد مملکت از حرکت بایسته!
    البته در مورادی هم باید قدرت نه گفتن داشت. تشخیص صحیح این موارد کاریست بس دشوار!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *