چرا بزرگ نمی‌شویم؟!

هفته شدیدی را گذراندم. هفته‌ای که مشکلات Server کارفرما، کماکان ادامه داشت و در این بین نرم‌افزاری‌ها و سخت‌افزاری‌ها گاه با پرتاب توپ در زمین یکدیگر و گاه با همکاری و تعامل سعی در حل مشکل داشتند که امیدوارم مسئله به زودی با تعویض Server حل شود.

اما گرفتاری‌ها و مسافرت‌های کاری این هفته باعث نشد که موضوعی را که چند وقت است در ذهن مرور می‌کنم به بوته فراموشی بسپارم و آن موضوع بسیار مهم ظرفیت است.

آیا تا به‌حال فکر کرده‌ایم که چرا هیچ شرکت بزرگی در ایران وجود ندارد؟ بسیاری از ما عادت کرده‌ایم که در پاسخ به این سئوال قوانین و محیط و دیگران و دولت و هزار و یک نفر دیگر را محکوم کنیم که یاری نکرده‌اند که ما شرکت داری کنیم. اما پاسخ به این سئوال یک جواب بیشتر ندارد و آن این است که شرکت‌های ما از ظرفیت مدیریتی لازم برای اداره و توسعه برخوردار نیستند. ظرفیت مدیریت نه تنها به طور مستقیم شامل مدیران شرکت می‌شود، بلکه سیستم‌های اطلاعاتی مدیریت، سیستم‌های مالی و اقتصادی، نظام برنامه و بودجه، برنامه‌ریزی و کنترل پروژه و ده‌ها سیستم ریز و درشت دیگر و البته منابع انسانی (اینبار شامل مدیران و سایر همکاران) را شامل می‌شود که پرداختن به هر یک نیازمند چندین کتاب است. اما آن‌چه که این روزها به آن فکر می‌کنم بحث توسعه ظرفیت انسان‌ها به عنوان یکی از مهم‌ترین عناصر اصلی هر شرکت نرم‌افزاری است.

اگر بحث روابط غیر‌اخلاقی در محیط کار پیش می‌آید، اگر بحث چالش‌های بین برنامه‌نویسان و مدیران به‌ وجود می‌آید، اگر سازمان‌های غیر رسمی و مغایر با اصول کاری رشد می‌کنند، اگر مشتریان از ما راضی نیستند و ما از مشتریان و اگر بی‌اغراق هزاران مشکل در این زمینه وجود دارد، علت‌العلل همه این مشکلات، خودِ توسعه نیافته من است. هیچ دقت کرده‌اید که در بنگاه‌های معاملات ملکی نسبتا کوچک و یا نمایشگاه‌های ماشین، یک میز بزرگ وجود دارد که آقای مدیر همیشه با تفاخر و تکبر پشت آن می‌نشیند؟ حتما دیده‌اید که یک شاگرد راننده در اتوبوس، نقشی کمتر از معاون رییس‌جمهور را در محدوده حکمرانی خود (همان اتوبوس) نمی‌پذیرد و یک نگهبان و دربان، گاه با تصمیمات خودسرانه و دیکتاتور مأبانه، با عصبانی کردن ما درباره سرنوشت ما در یک جلسه تصمیم می‌گیرد. یک راننده تاکسی نه تنها در محدوده تاکسی خود، احساس یک امیر پر شوکت را دارد که سعی دارد با تجاوز به حریم ماشین‌های دیگر، قلمرو حکمرانی خود را گسترش دهد. گفتگو ندارد که فلان همکار (به درستی) من را در محدوده عملکرد خودم کمتر از فرعون نمی‌بیند و بعید بود که اگر قدرت و امکانات فرعون را در اختیار من قرار می‌دادند، خیلی انسانی‌تر و بهتر از فرعون و نمرود عمل کنم.

وقتی که به طور رسمی در خیابان‌ها و در حال رانندگی در یک جنگ پر تلفات و پر دشنام بسر می‌بریم، وقتی که در مفهوم بی‌ریای دوست داشتن هزاران معادله و معامله را در ارتباط با دیگران جایگزین کرده‌ایم و زمانی که چند شخصیتی هستیم، آیا می‌توان تصور کرد که همان انسان‌ها در محیط سازمان خود از فرهیختگی ذاتی (و نه منحصرا رفتار مودبانه به اقتضای محیط) برخوردار باشند؟

بی‌صداقتی، فاصله از اهداف گروهی و پرهیز از خرد جمعی، اتلاف وقت، خود رایی و خود مهم پنداری از یک طرف و عدم اعتماد به دیگران و وجود چنین مسائلی در دیگران از مهم‌ترین مواردی هستند که ریشه در خودناآگاهی و عدم توسعه شخصیتی ما دارند. دیگران را نمی‌بینیم و فراموش می‌کنیم و این فراموشی خصومت به وجود می‌آورد و خصومت ریشه تمام پیشرفت‌ها را خشک می‌کند.

منشا وجود چنین مشکلاتی جهان سومی بودن ما نیست، بلکه جهان‌سومی بودن ما نتیجه مشخص چنین خصوصیتی در ما می‌باشد و مادام که به اصلاح خود نپردازیم، انتظار توسعه راهی پوچ و توهمی واهی خواهد بود.

تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف

مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی

یک دیدگاه

  1. خوشم اومد از این تحلیل. چقدر این جوری فکر می کردم و چقدر نمی تونستم مثل تو انقدر قشنگ بنویسمش.
    من تو یه شرکت ۴۰۰ نفره IT کار می کنم و فکر می کنم این مشکلاتی هست که اونجا به عینه وجود داره.
    با موضوع رانندگی بسیار حال کردم!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *