بی ستاره هرگز…

عرض شود که :

روز بیست و یکم فروردین ماه بهساد وارد هفتمین سال از زندگی خود شد. شش سال گذشته برای من بسیار سریع گذشت. شش سال همراه با سختی‌ها و تنش‌ها و امیدها و شادی‌ها. در مدت گذشته دوستان‌ خوبی یافتیم و گاه از دوستان قدیم جدا شدیم. موفقیت‌های ارزنده‌ای داشتیم و گاه پذیرای شکست بودیم. با آنچه که از بهساد و خود انتظار داشتیم بیگانه نیستیم، گرچه همیشه‌ فاصله‌ای هست. هر چه گذشت، ما به شدت، بودیم، و در هیجان بودنمان، هستی را در ذهن‌ تلاش، معنایی دگرگونه آفریدیم. صبر را در معیت ایمان، با انگشتان باور هجی کردیم و عشق و عشق و عشق را در ضربان توامان تنهایی، نواختیم.

زنگوله‌های سپیده در شعر کاروان می‌نوازند و من در گذران همیشه عبور فکر می‌کنم که بی‌پای پوش می‌توان از کویر گذشت، بی ستاره هرگز

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *