نکاتی در باب تدوین استراتژی

چند روز پیش فهرست اهداف استراتژیک یک سازمان را می‌دیدم. حرف‌های قشنگ و خوبی بود. اما خالی بودند. کلیشه‌های تکراری بودند از اهداف آرمانی. می‌شد نام هر سازمانی را در مقابل آن قرار داد تا فهرست اهداف استراتژیک آن سازمان منتشر شود. احتمال می‌دهم که در تهیه آن فهرست و به طور کلی تدوین برنامه استراتژیک آن سازمان چند اتفاق افتاده است.

  1. مدیران آن سازمان دولتی خود هیچ استراتژی در مورد خود در آن سازمان ندارند. یک روز مدیر این سازمان هستند و دو روز دیگر احتمالن با تغییر دولت مدیر یک سازمان دیگر می‌شوند. هیات مدیره نیز کم و بیش از افرادی تشکیل می‌شود که بر اساس عرف و یا قانون از سازمان‌های دیگر تشریف دارند (و از راه دور صورت جلسه‌ها را امضا می‌کنند) و البته پاداش پایان سال این عزیزان! فراموش نمی‌شود.
  2. مدیران میانی و کارکنان سازمان اگرچه بسیار محترم هستند، ولی توقعی وجود ندارد که تفکر استراتژیک داشته باشند و اگر داشته باشند بتوانند آن را تعیین نمایند و اگر هم اهداف سازمان را تعیین نمایند، بتوانند سازمان را در جهت دستیابی به آن اهداف هدایت کنند.
  3. برای تدوین این برنامه مشاوری وجود داشته است که از چیستی عمل‌کرد آن سازمان، چیز زیادی نمی‌دانسته است و بخش زیادی از این برنامه را از روی سازمان مشابه Copy & Paste کرده است. من اعتقاد دارم در تیم مشاوره در حوزه‌های مدیریت، حداقل باید یک فرد با سابقه بیش از ۲۰ سال و مدیریت در آن صنعت وجود داشته باشد. از روی کتاب و تحصیلات عالی (هر چند واقعی) نمی‌توان برای هیچ سازمانی مشاوره مدیریت ارائه نمود. کپی‌کاری که خود گناه کبیره است!

مخلص کلام این‌که استراتژی از دل سازمان می‌جوشد و  تجویز کردنی نیست! هر چند یک مشاور کارکشته بتواند شکل و ظرف یک برنامه استراتژیک را تعریف کند، محتوای آن باید و باید و باید از دل سازمان و توسط افرادی با تفکر استراتژیک تعریف شده و با اشتراک گذاشتن آن درون سازمان چکش‌کاری شود.  خیلی از شرکت‌ها و سازمان‌ها برنامه مدون استراتژیک ندارند، ولی مدیرانی دارند که تفکر استراتژیک درون وجود آن‌ها می‌جوشد. این سازمان‌ها به یقین سازمان‌هایی بلند پرواز هستند و به افق‌های دوردست خواهند رسید.

اما هستند بسیار سازمان‌هایی نیز که هر چند بر حسب ظاهر با داشتن واحد «برنامه‌ریزی استراتژیک» و تهیه این برنامه‌ها، در ذات خود فقط عده‌ای را مشغول کرده‌اند تا پسرخاله جان و عمه‌زا بیکار نباشند و نانی (هر چند به بهای نابودی اقتصاد کشور) بخورند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *