پرواز اعتماد را با یکدیگر تجربه کنیم- مقدمه
چند روز است که ذهنم مشغول است. خوب نیست ولی واقعیت این است که برنامهنویسان و همکاران نرمافزاری در سایر شرکتها، خیلی شدید از بدی شرکتهای نرمافزاری میگویند. به عنوان نمونه در نظرات نوشته پیشین دوستی از بدی ذاتی شرکتهای نرمافزاری گفتهاند (عجیب که فکر میکنم که ایشان به نحوی کارمند دولت هم باشند) و در پاسخ به من که گفته بودم در هر صنفی بد و خوب پیدا میشوند، آقای دیگری فرمودهاند که همه شرکتهای نرمافزاری بد هستند و استثنا ندارد!
برای خود و بهساد لحظهای نگران شدم. فکر میکنم که در بهساد چنین مسائلی موضوعیت چندانی ندارد، با وجود انتقادهای سالم و سازندهای که همیشه باید نسبت به هم داشتهباشیم و داریم (انتقاد دلیل بیاعتمادی نیست)، من از طرف خود (و بر خلاف سال ۸۷ و ابتدای ۸۸)، به وجود همکاران درستکار خود افتخار میکنم و آنها همگی مایه غرور من هستند. البته میدانم که آنها بهساد را دوست دارند و حساب بهساد و من برایشان جداست و پیش آمده که به خاطر بهساد به من تشر هم زدهاند، ولی اگر آنها حس اعتماد نسبت به من ندارند و من از نظر آنها “بد” هستم، خواهش میکنم که همکاران بهسادی (در خفا یا آشکار و یا حتی نظر علنی یا ناشناس ذیل همین نوشته) موضوع را تذکر دهند و من نسبت به این موضوع بینهایت سپاسگزار آنها خواهم بود. این یک ژست روشنفکر مآبانه نیست! مگر به جز بهساد چه دستآورد دیگری در زندگی داریم که بخواهیم آن را هم با بیاعتمادی از بین ببریم.
به هر حال جدا از بهساد، اینکه جامعه، دچار بسیاری از بیماریهای اخلاقی است، شکی نیست و دردمندانه اعتراف میکنم که بسیاری از شرکتها و افراد شاغل آنها، توامان دچار این بیماریها گشتهاند. اما باید لحظهای اندیشید که سرانجام این بیاعتمادی به کجا خواهد رسید. به یقین این موضوع به نفع هیچکس نیست!
اینکه در یک محیط کار اعتماد نباشد، مسئلهای زجر آور است. اینکه به تدریج ، همه از هم فاصله بگیرند بد است. اینکه افراد با یکدیگر صحبت نمیکنند و پشت سر به هم فحش میدهند و غیبت میکنند، خوب نیست. اگر مطمئن هستیم که طرف مقابل بد است، یا باید آنقدر شجاعت داشتهباشیم که از پس اصلاح او برآییم و واضح و صریح و روشن بدی و یا اشتباه او را به او تذکر دهیم و یا شجاعتر باشیم و آسایش فکر خود را با پول معاوضه نکنیم. اگر در افکار خود شک داریم (که باید همیشه سوزن شک به افکار خود را در کنار جوالدوز اتهام به دیگران به همراه داشتهباشیم)، بازهم صحبت و گفتگو بسیاری از مسائل را برای ما روشن خواهد کرد. میدانم که همه در فشار اقتصادی خرد کنندهای قرار گرفتهایم. میدانم که جامعه حال خوبی ندارد. میدانم همه عصبی هستیم. اما ادامه این عصبیت به نفع هیچکس نیست. همه چیز از خود ما شروع میشود.
پرواز اعتماد را با یکدیگر تجربه کنیم
وگرنه می شکنیم بالهای دوستیمان را
…
در سکوت با یکدیگر پیوند داشتن
همدلی صادقانه
وفاداری ریشه دار
اعتماد کن*
ادامه دارد…
پاورقی__________________________________
* شعر از مارگوت بیکل، ترجمه احمد شاملو
راستش دقیقا مثل شما، نوع کامنت هایی که جدیدا در وبلاگ رادمان گذاشته می شود من را هم می ترساند. نمی دانم چرا، اما این مقدار بی اعتمادی را تجربه نکرده بودم.
به جز کامنت های وبلاگ ها، با متقاضیان استخدام که صحبت می کنم چنان از شرکتهای قبلی و مدیران بد می گویند و جهنم می سازند که می ترسم نکند آن همکارانی که از ما جدا شده اند هم پشت سر ما چنین فضایی را از شرکت ما بسازند.
هم من به عنوان یک مدیر نمی توانم انگونه که ۵ سال پیش با خیال راحت و به سادگی به همه اعتماد می کردم عمل کنم و هم انگار نیروهای کاری هم با این نگاه به محل کار خود نگاه نمی کنند.
انگار به جای روحیه همکاری، روجیه طلب کار و بدهکار بین مدیران و کارکنان در حال شکل گیری است.
نمی دانم.
اما نوشته شما آرامش بخش بود. امیدوارم این فضای اعتماد متقابلی که در بهساد جریان دارد در بین سایر شرکتها هم جاری شود.
همین!
@ علی واحد » از لطف شما سپاسگزارم. متاسفانه امثال رادمان و بهساد که هنوز سعی می کنند اخلاقگرا باشند کم هستند. نمی دانم تا چه حد می توان به این جزیره بودن ادامه داد؟ و تا که می توان به این پرسش مشترک پاسخ منفی داد که “آیا باید بد بود؟ “
می خواهم به دوستان و همکاران خودم بگویم ، بیایید مثبت اندیش باشیم ، نمی گویم واقع گرا نباشید ، ولی نیمه پری هم هست.
هر چند شاید اکثر شرکت ها در نیمه خالی جای بگیرند ولی همه شرکت ها در یک گروه قرار نمی گیرند ، هنوز مدیرانی هستند که غیر از پول به چیز های دیگر فکر می کنند ، هنوز هستند شرکت هایی که با وجود ضرر شرکت حقوق به موقع پرداخت کنند (شاید اندک ولی هستند!) ،هنوز کارمندانی هستند که از کار خود نمی دزدند و به همه احترام می گذارند ، با وجود آلودگی های بسیار هنوز آسمان آبی است و هنوزهستند کسانی برای اعتماد می نویسند و هنوز هم می شود اعتماد کرد.
اوضاع خوب نیست ولی با بی اعتمادی این اوضاع آشفته تر می شود ، می دانم بیگاری کشیدن در مدیریتی ناسالم با توجه به اوضاع بیکاری جامعه زیاد شده است و می دانم ارزش گذاری ها زیر سوال است مدیرانی دیده ام که در ارتباط با مشکلات کارمندان هیچ نمی فهمند و خویشتن را می بینند در عین حال دیده ام انسانهایی که به مدیر بودنشان افتخار کنی و شرایط را درک کنند ، درد مشترک احساس کنند وشرکت های نرم افزاری که برنامه نمی سازند ، انسان می سازند.
من هم یک برنامه نویسم و می دانم چقدر مصائب گریبانگیر این قشر است ولی انصاف نیست این قدر بد بین باشیم…
باید تلاش کنیم بهبود حاصل شود باید اعتماد پذیری و اخلاقیات را ارزش نهیم و باید از انحطاط نجات یابیم….
یادمان باشد “تا شقایق هست زندگی باید کرد”
نبود اعتماد از طرف کارپژیر به کارفرما فقط در صنعت نرم افزار نیست ، این مورد تقریبا همه جا هست.
کارپذیر همیشه ، یا حداقل بیشتر مواقع کارفرما ر یک سرمایه دار که فقط به فکر منافع خودش هست میدونه. این یک واقعیت هست که افراد معمولا موفقیت خودشونو به موفقیت شرکتی که اونجا کار میکنند گره نمیزنند.
به نظر من فضای بی اعتمادی را در هر شرکت و سازمانی خود مدیران پایه گذاری می کنند و زمانی که مدیران ما هنوز نگران این هستند که کدهای نوشته شده از شرکت بیرون برده نشود و … در صورتی که این مدیران باید این را بدانند کسی که این کد را در محیط شرکت نوشته در بیرون هم می تواند همین کار را انجام دهد و نیازی نیست که کدی را از شرکت بیرون ببرد ضمناً من شخصاً در این جامعه به چشمهای خودم هم اعتماد ندارم چه برسد به دیگران این درسی است که بعد از ۴ دهه زندگی در جامعه گرفته ام.ضمناً در فرصت مناسب مطالبی در این خصوص برای شما خواهم نوشت.
خدارو شکر تا بحان تجربه کار تو محیطی که بی اعتمادی توش حاکم باشه رو نداشتم…البته سه – چهار سال تجربه زیادی نیست!!!