| | |

دوازده سال نوشتن در روزنوشت‌های بهساد

اول:  دوازده سال روزنوشت‌های بهساد دوازده سال از نوشتن روزنوشت‌های بهساد می‌گذرد. این روزها که بازهم کم‌تر از گذشته می‌نویسم و تصمیم دارم بیش از پیش بنویسم و بازهم کم‌تر می‌نویسم. کم‌تر نوشتن دلایلی دارد. از جمله این که خوانندگان بیشتر به سمت و سوی تلگرام و اینستاگرام خوانی رفته‌اند و چون مخاطب است که…

| | |

اخلاقی بودن

گویی هر چه بیشتر تصمیم بگیرم بنویسم، کمتر می‌نویسم. در ذهنم غوغاهایی بود.  یکی از آن چیزهایی که ذهنم را مشغول کرده، بد بودن و بد شدن خیلی از آدم‌هاست و من که در جدال با بدی هستم. شاید تصویر کنید وقتی می‌گویم در جدال با بدی هستم، پس یعنی من آدم خوبی تصور می‌شوم….

| | | | |

با کدام مشتری نباید کار کرد؟

در آن اوایل که تازه کار را شروع کرده بودیم و یا حتی تا چند سال گذشته، اگر مشتری به سراغمان می‌آمد، خیلی زیاد سعی در جذب آن داشتیم و به هر ترتیبی تلاش می‌کردیم که قرارداد ببندیم. رویکردی که اشتباه بود! واقعیت این است که هر کاری حتی به قیمت خوب، ارزش انجام دادن…

| |

در مواجهه با افراد بد

مسافرت بودم و لاجرم هم ذهن از روزمرگی‌ها خاموش بود و هم تلفن همراه…لاجرم در نوشتن نیز تاخیر شد. بسیاری از اوقات وقتی ما کار بدی انجام می‌دهیم، یا نسبت به بد بودن کاری که انجام می‌دهیم آگاهی نداریم و یا در ضمیر ناخودآگاه خود دچار آن بدی می‌شویم. بدین ترتیب که در هاله‌ای از…

| |

در اطراف ما…

هرگز از غر زدن خوشم نمی‌آید. در بهساد نیز با غر زدن مشکل جدی دارم و همواره همکاران را به جای غر زدن به اعتراض کردن مستقیم و رو در رو تشویق می‌کنم. آدم ضعیف و بدبخت و ترسو در خفا غر می‌زند و آدم شجاع و با اعتماد به نفسی که به عقاید خود…

| | |

اندر حکایت حقوق‌های نجومی مدیران دولتی

نگاه می‌کنم به مدیر دولتی که می‌گوید بودجه نداریم تا هزینه پروژه را پرداخت کنیم و بعد می‌فهمم خودش چند برابر آن پروژه حقوق می‌گیرد. آقای «شهردار» را یادم می‌آید که به من می‌گفت که قانون اجازه این کار را به من نمی‌دهد و بعدها به جرم گرفتن رشوه محکوم شد. به یاد آقای معاون…

| |

درخواست کمک برای حل یک چالش فکری!

یکی از خواسته‌های من در بهساد همواره این بوده است که همکاران من بهساد را دوست داشته باشند و نه از برای لقمه‌ای نان که برای دستیابی به اهدافی مانند بلوغ و افزایش توانایی که شخصی است و یا اهداف بزرگ‌تری مانند کار گروهی و افزایش خرد جمعی و بهبود هویتی به نام «بهساد» که…

| | |

چهارده سال با بهساد

بیست و یک فروردین سال‌روز رسمی به دنیا آمدن بهساد است و بهساد عزیز من وارد پانزدهمین سال زندگی خود می‌شود. پانزده سال بخش زمان زیادی است و باید قضاوت کرد که آیا بهساد شرکت موفقی بوده است؟ فکر می‌کنم به‌ترین هدیه من به بهساد در سال‌روز تولدش نقد آن باشد. خب مشخص است که…

|

بازهم داستانی از سازمان تامین اجتماعی

قصه پر غصه سازمان تامین اجتماعی را پیش از این نوشته بودم بخوانید. همان سازمانی که حالا خود شاکی رییس سابق خود است. چندی است که در کش و قوس تعامل!! با آن‌ها هستیم. خلاصه موضوع این است که با تنوع مشتریانی که در سطح کشور داریم، حضرات قبول ندارند که ما به ماموریت می‌رویم…

|

بازهم اخلاق

دیشب تا خیلی دیر از ابتدای روزنوشت‌های بهساد را می‌خواندم. چقدر آن خاطره نویسی هفتگی تغییر کرده و راه خود را از نوشتن اتفاق‌های روزمره بهساد و تا حدی غر زدن کشانده به حوزه فکر درباره چیستی کسب و کار و بایدها و نبایدهای آن. اما به قول سهراب سپهری عزیز، «من چه دیر فهمیدم که…