از هر دری سخنی

مطالب زیادی برای نوشتن در ذهن دارم. درست برعکس زمانی که می‌بینم که یک هفته از آخرین نوشته‌ام گذشته و بنا بر برنامه‌ای که دارم باید بنویسم و هیچ چیز به ذهنم نمی‌رسد. در این جور موارد می‌شود در مورد یک موضوع نوشت و یک گوشه‌ای سایر مطالب را یادداشت کرد تا به عبارتی موجودی مواد نوشتنی حفظ شود و یا مثل من تصمیم گرفت که در مورد چند مطلب نوشت. بنابراین عرض شود که:

  • برخورد حرفهای: خیلی وقت بود که در جریان بودم افشار محبی قصد تغییر محل کار خود را دارد و در نهایت این‌کار انجام شده است و حالا او در مورد محل کار سابقش می‌نویسد (نوشته او را حتما بخوانید و این متن را پی بگیرید). برای من اینگونه نوشتن از محل کار سابق نماد برخورد حرفهای یک همکار است که بنا بر برخی دلایل ( و شاید هم بعضی نارضایتیها و نقاط ضعف در محیط کار سابق) تصمیم گرفته است که از آن محیط جدا شود. این در شرایطی است که متاسفانه بسیاری از برنامهنویسها خود را تنها عامل پیشرفت یک شرکت (نوعا جمع و جور) و توسعه محصول آن میدانند و هیچ ارزشی برای یادگرفتههایی که در آن محیط داشتند قائل نبوده و از طرف دیگر سخنی از اشتباهات و کاستیهای خود به میان نمیآورند. اینکه افشار محبی با محیط کار سابق خود به شکلی کاملا واقعبینانه و محترمانه برخورد میکند و ارزشهای آن محیط را کتمان نمیکند و با قدردانی از آن مینویسد، دلیل خوبی محسوب میشود که من ایشان را به عنوان یک فرد کاملا حرفهای بشناسم و امیدوارم مجموعه تعاملات او و محل کار جدیدش نیز بسیار موفقیتآمیز باشد.

    پینوشت: انتظار ندارم هر کس از بهساد و یا هر شرکت دیگر رفت، مطلبی در باب خوبیهای آن بنویسد (بگوید)، اما دوست میدارم که حداقل در مورد بدیها و خوبیهای هر محیط کاری منصفانه قضاوت شود.

  • گرفتن پروژه به چه قیمت؟ : این روزها زیاد میشنویم که فلان شرکت رفت و بهمان پروژه را با نصف قیمت برداشت و یا اینکه تعهدات غیر واقعبینانهای داده است که از همان روز اول هم معلوم است که اجرایی نیست و در بسیاری از موارد نیز چون درآمد پروژه کفاف هزینههای آن را نمیدهد و یا انجام تعهدات غیر عملی میباشد، کار به اختلاف میرسد و پروژه بحرانی میشود. واقعیت این است در این روزگار کاهش تقاضا برای پروژههای نرمافزاری، بر اساس مدل نیروهای پنجگانه پورتر قدرت چانهزنی مشتریان بسیار بالا رفته است. چندی پیش یکی از سازمانهای طرف مذاکره در یکی از شهرستانها در شرایط مناقصه محدود خواسته بود که تمام نیازهای او را در حوزه نرمافزار مدیریت پروژه پوشش دهیم و انتظاراتی داشت از جمله اپراتوری نرمافزار به مدت شش ماه توسط پیمانکار و یا تهیه هتل پنجستاره و بلیط هواپیما برای بازدید از مراحل توسعه نرمافزار به میزان ۶۰ نفر روز! به یقین این خواسته از یک طرف نشانگر قدرت چانهزنی بالای او و از طرف دیگر نشاندهنده پایین بودن سطح بلوغ نرمافزاری آن سازمان است. ارائه چنین تعهدی به طرف مذاکره راه را برای بحرانهای آتی آن سازمان در پروژه باز خواهد کرد. از طرف دیگر همواره رقیبی پروژه خرابکن وجود دارد که با کاهش شدید قیمت (در حد یک سوم) و ارائه تعهدات غیر معقولانه، منتظر شکار پروژه میباشد و اگر بخواهیم بگوییم که این پروژه را نمیگیریم چون سازمان خودش هم نمیداند که چه میخواهد و چه نمیخواهد و اصلا این قیمت پروژه نیست، تقریبا باید دور همه پروژهها خط کشید و بیکار ماند (چند وقت پیش بود که شرکت یکی از دوستان رفته بودم و به دلیل اینکه نمیخواهند پروژهها را ارزانتر از قیمت واقعی بگیرند بیکار ماندهاند و نشسته بودند سیگار میکشیدند و کتاب میخواندند)

    اینجاست که سئوالاتی سخت پیش روی شرکت قرار میگیرد. آیا پروژه را به رقیب واگذار کنیم؟ آیا قیمتشکنی کنیم؟ چطور میتوانیم تمایز خود را در محصول و خدمات به مشتری اثبات کنیم؟ سئوالاتی سخت که این روزها شرکتهای نرمافزاری باید برای آن پاسخی درخور داشته باشند و یکی از شرایط حیات آنها است.

  • چه خبر از بهساد: برای من روزنوشتنویسی، خیلی وقتها جنبه خبررسانی داشتهاست، آنهم به صورت خارج از کادر. اما مدتی است که بیشتر به مطالبی میپردازم که جنبه خبری ندارند. دلم برای انتشار عکسهایی از بهساد (که در گذشته زیاد به آن میپرداختم) نیز تتگ شده است. علیالعجاله در مورد بهساد عرض شود که پروژه نابسامان گذشته با زحمات دکتر و خانم مکینژاد و سایر همکاران به سامان رسیدهاست. گرچه ضرر مالی بسیار سنگینی را در این پروژه متحمل شدهایم، اما یادگیریهای بسیار ارزشمندی در این پروژه نیز داشتهایم. حجم نقدینگی پایین است و هنوز به دنبال مطالبات یکسال گذشته هستیم که عموما مشتریان میگویند “پول نداریم”، به همین سادگی! حجم کاری نسبتا بالاست به خصوص با تعهداتی که بر اساس قدرت بالای چانهزنی مشتریان، متحمل میشویم. در زمینه ارتقای دانش فنی همکاران اخیرا شیوه آزمونهای منظم را بر اساس مدارک حرفهای اوراکل و مایکروسافت در دستور کار قرار دادهایم، در زمینه کنترل کیفیت کارهای محدودی انجام دادهایم و در زمینه مدیریت پروژه بازهم در حال تلاشیم.
  • جشنواره وب ایران: شایان شلیله و دوستان زحمت زیادی را متقبل شدهاند در برگزاری جشنواره وب ایران. در کنار پیشنهادهایی که برای بهبود آن دارم و با شایان مطرح خواهم کرد، به اعتقاد من اصل کار بسیار با ارزش است و باید حمایت قاطعی از آن به عمل آید تا یکجور اسکار محسوب شود برای وبسایتهای ایرانی که میخواهند در بین رقبای خود سرآمد باشند. قطعا تا آن زمان فاصله زیادی باقی مانده است، اما اگر تلاش کنیم که با توسعه برنامههایی مردم نهاد از این دست، برای سرآمدی ارزش قائل شویم، میتوان گفت که گامی مهم در پیمودن جاده پیشرفت برخواهیم داشت.

۲ دیدگاه

  1. مطلب جناب افشارمحبی را خواندم.
    برداشتی که داشتم ایشان تنها خاطرات خوب خود را مطرح کرده بودند مانند هر کس که خاطرات خوب خود را تعریف میکند.
    اما شما کاملا بادیدگاه مصنوعی خود به همه چیز مینگرید.

    شما همچنین فراموش کرده اید آن چیز که در نهایت قیمت را تعیین می کند عرضه و تقاضا است، حال گله گی می کنید که عده ای بازار خراب کن پیدا شده اند. لطفا مسائلی همچون عدم اطلاعات و درک کارفرما از کیفیت کار و تقلب مجری را با این مسئله قاطی نکنید و پاسخ شما این است که گرفتن پروژه به قیمتی است که بازار تعیین می کند و جای گلگی ندارد.

    ضمنا شماهیچگاه نمی توانید از دیدگاه یک شرکت دیگر پروژه را تعیین قیمت کنید، ساخت نرم افزار مثل ساخت یک گاری نیست، بی نهایت روش برای ساخت یک نرم افزار وجود دارد که شاید حتی کس دیگر تصور آن را در خواب هم نکند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *