بازهم میوه‌فروشی و مهندسی نرم‌افزار

پیش از هر چیز از تاخیر در روزنوشته‌ها عذرخواهی می‌کنم. دلیل عمده این تاخیر فشرده بودن برنامه‌ها، کارها و فشارهایی بود که گاهی به صورت یک کامیون کمپرسی شن و ماسه بر سر آدم فرو می‌ریزد.

اما بعد از این عذرخواهی عرض شود که:

این‌روزها و به خصوص امروز به واسطه برخی از کارها با شرکت‌های دوست و همکار جلسات مختلفی داشته‌ام که فصل مشترک همه آن‌ها گله و شکایت از افزایش حجم مطالبات و نبود نقدینگی است. مشکلی که بهساد نیز کم و بیش با آن روبرو است. در حاشیه خبرها شنیدم که یکی از فعالان حوزه فناوری اطلاعات بستنی فروشی باز کرده است و دیگری فروشگاه زنجیره‌ای مواد غذایی و آن یکی پخش مواد غذایی و تولیدی کیک که همه حکایت از این دارد که سطح نیازهای جامعه ما در حال تبدیل به نیازهایی سطح پایین است. امروز با دوست عزیزی نیز باز باب گلایه‌ها باز شد و من صحبت میوه‌فروشی از مهندسی نرم‌افزار بهتر است را مطرح کردم. بر خلاف انتظار، دوست من از تجربیات خود در زمینه میوه فروشی گفت و بیان کرد که حدود سی سال پیش، زمانی که پس از فارغ‌التحصیل شدن در رشته مهندسی ساخت و تولید از خارج به ایران بازگشته و شغلی برای او موجود نبوده! به میوه فروشی پرداخته است. این دوست من -که بی‌شک یکی از با سوادترین و حرفه‌ای ترین افرادی است که در زمینه طراحی سیستم‌های اطلاعاتی مهندسی و مدیریت تولید می‌شناسم- اذعان داشت که میوه فروشی از مهندسی نرم‌افزار به مراتب سخت‌تر است. تعامل با مردم کوچه و بازار و برآورده ساختن نیازهای متفاوت آن‌ها، تخمین تقاضا برای هر نوع میوه، با کیفیت‌ مختلف و مدیریت موجودی (به نحوی که میوه نه زیاد بیاید و بگندد و نه کم بیاید و مشتری دست خالی برگردد) و در نظر گرفتن تاثیر قیمت میوه بر تقاضا در کنار فعالیت فیزیکی بسیار بالا و مدت کار زیاد (از صبح خیلی زود تا آخر شب) همه مسائلی است که یک میوه فروش با آن روبرو است و حالا برداشت من این است که یک میوه فروش باید از دانش و تجربه مهندسی صنایع، مدیریت رفتار مشتری، مدیریت نقدینگی و بسیاری مسائل بیش از یک مهندس نرم‌افزار برخوردار باشد. دانش و تجربهای که به صورت غیر صریح (Implicit) در ذهن یک میوه فروش موفق وجود دارد و علم و دانش مصرح (Explicit) موجود بشری، تنها بخشی ساخت یافته از آن محسوب میشود.

۵ دیدگاه

  1. ببخشید این سؤال جسارت‌آمیز را مطرح می‌کنم، مدت‌هاست در ذهنم بوده و نشده با یک فعال فناوری اطلاعات در میان بگذارم. آیا گلایه‌هایی که تولیدکنندگان نرم‌افزار (و کلاً هر کس دیگر) از اوضاع و احوال می‌کنند بهانه‌جویی نیست؟ آیا ریشه‌ی مسأله در کمبود توانایی خود افرادی نیست که تنها خود را برای شرایط آسان و مقدمات فراهم آماده کرده‌اند؟
    چرا شرکت‌هایی در همین اوضاع و احوال موفق هستند و رشد می‌کنند؟ من هیچ وقت از مدیران همکاران سیستم گلایه ندیده‌ام. انتقاد دیده‌ام ولی هیچ تلخی‌ای در آن‌ها به چشم نمی‌خورد.

  2. من با بخشی از صحبتهای شما موافقم و آن این است که فعالان بخش فناوری اطلاعات خود دارای ضعف های اساسی می باشند که در مورد خود من و سایر همکاران من نیز این موضوع کاملا صادق است و اگر مطالب من را پیگیری کرده اید به خوبی می دانید که من همیشه از مخالفان سرزنش محیط بوده و هستم. اما از طرف دیگر این موضوع رافع مشکلات محیطی نیست. وقتی که صورت وضعیت یک شرکت فناوری اطلاعات پس از یک سال وصول می شود، این موضوع به اشکالاتی که من دارم بر نمی گردد. اما در مورد همکاران سیستمی ها با توجه به رابطه نزدیکی که در قبل با آنها داشته ام باید بگویم که آن ها هم در جمع های خصوصی و نیمه خصوصی گلایه های خاص خود را دارند. جمله ای از آقای نظاری را به یاد دارم که می گفت اعتبار آب هویج فروشی نزد بانک برای ارائه وام بیشتر از یک شرکت فناوری اطلاعات است. اما خوب همکارانی ها سیاستمدار تر از این هستند که به راحتی در جمع عمومی گلایه کنند و خود را در مقابل شرایط ضعیف نشان دهند که البته این موضوع سیاست بسیار درستی است.

    1. این چیزی که در مورد دیر وصول شدن مطالبات گفتید تا حد زیادی برمی‌گردد به سؤالی که من در نظرات مطلب «شرخر» وبلاگ رادمان هم مطرح کردم و صاحب محترم وبلاگ مطالبی فرمودند ولی این مشکل هنوز برای من حل نشده. اگر شما با سازمانی که سابقه‌ی خوبی در پرداخت به موقع ندارد از اول قرارداد نبندید چه اتفاقی می‌افتد؟ می‌رود سراغ رقیب شما؟ قید خرید نرم‌افزار را می‌زند؟ در حالت اول مقصر آن سازمان نیست، مقصر رقابت شدید در بازار تولیدکنندگان نرم‌افزار است که شما و رقبای شما را به پذیرش این شرایط سخت مجبور می‌کند و در حالت دوم باز هم مقصر آن سازمان نیست چون معلوم می‌شود به آن نرم‌افزار احساس نیاز نمی‌کند و فروختن زوری نرم‌افزار به وی اشتباه بوده.

      1. محمد عزیز هیچ کس به زور نرم افزار نمی خرد و این از هنر و پیچیدگی شرکتها سازمانهای دولتی است که در عین نیاز، مانند افراد بی نیاز رفتار می کنند. نکته غامض قضیه اینجاست که سازمان به نرم افزار نیاز دارد و افراد سازمان دارای رفتارهای مختلفی هستند. اما اینکه می گویید که ما از اول با سازمانی که می دانیم پول بد پرداخت می کند قرارداد نبندیم، الان هم با بسیاری از سازمانها عطای قرارداد را به لقایش بخشیده ایم.اما مسئله اینجاست که اگر بخواهیم روی این مسئله تصمیم بگیریم بیکار می مانیم، چون تقریبا تمام مشتریان ما دولتی هستند و تمام دولتی ها هم بد و بسیار بد پول پرداخت می کنند. برای همین است که ما شرکت هایی که بر اساس مدل B2B و B2G ، کار می کنیم ترجیح می دهیم که تجربه یک مدل تجاری B2C را (مانند میوه فروشی، پیتزایی، بقالی و …) که با مشتری نهایی سر و کار دارد، داشته باشیم که صد البته مشکلات پیدا و پنهان خاص خود را دارد.البته در این مورد باز در یک پست جدا خواهم نوشت.

        1. خیلی ممنون از جواب‌های پرحوصله‌تان. دیدگاه‌های شما به عنوان یک فعال باتجربه در صنعت خیلی به ما دانشجوها دید می‌دهد. بگذریم از این که من آخرش هم نفهمیدم که اگر شما قید قرارداد بستن با یک سازمان بدقلق دولتی را بزنید آن سازمان چه کار می‌کند؟! بالاخره نرم‌افزار را می‌خرد یا نه؟ و اگر از رقیب شما بخرد پس مشکل از رقیبی است که حاضر است پولش را یک سال دیرتر بگیرد ولی قرارداد ببندد! و به این در ادبیات اقتصاد می‌گویند رقابت شدید و اشباع شدن بازار از عرضه‌کنندگان.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *