میز

شک داشتم که این موضوع را در وبلاگ شخصی خودم بنویسم و یا روزنوشت‌های بهساد. و تمام نگرانی من از این بود که مبادا نوشتن این مطلب حمل بر تواضع شود که آنها که من را میشناسند میدانند که چنین نیست. واقعیت این است که من در طول ۷ سال گذشته بهساد، هیچگاه نه تنها تمایلی به داشتن اتاق حس نمیکردم که از پشت میزهای مدیریتی نشستن متنفر بودهام. در مدتی نیز که در بخش دولتی مدیر بودم، از اتاق مدیر به ندرت استفاده میکردم و بیشتر اوقات در سایت کامپیوتر بودم.

اما امسال بنا بر برخی از ضرورتها و شاید هم تشریفاتی شدن سازمان بهساد بنا به اقتضای سنش، هم اتاقدار شدهام و هم متاسفانه باید پشت این میزهای مدیریتی بنشینم. احساس میکنم که شبیه مدیرهای بیسواد و کوچکی شدهام که سعی میکنند با نشستن پشت میزهای بزرگ حقارت خود را پنهان کنند و چه سخت احساسی است این. برای من که بیشتر حس فنی بودن داشتهام، پذیرفتن چارچوبهای خشک، خیلی سخت است.

۵ دیدگاه

  1. عادت می کنید! اوایلش سخت است. بعد شکلی می شود که بدون آن اتاق و میز نمی توانید کار کنید….
    موضوع مال و مقام دنیا نیست، موضوع عادت کردن به شرایطی است که مدیریت یک شرکت لازم دارد…
    همین!

    1. کاملا درست می گویی. یادم هست ۵ ماه پیش هم که اتاق دار شده بودم، خیلی برایم سخت بود. احساس می کردم که زندانی شده ام و ارتباطم با دنیای خارج قطع شده است. اما حالا این احساس را دارم که کم کم به داشتن اتاق مستقل عادت کرده ام. اما موضوع در مورد میز کمی سخت تر ا ست. به هر حال ترسم از آن است که میز پرست بشوم که باید دوستان در این مورد هر چند وقت یک بار تذکر بدهند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *