|

صندوق نوآوری و شکوفایی

مدت کمی بعد از دانش‌بنیان شدن، موضوع وام صندوق نوآوری و شکوفایی مطرح شد. طرح خود را آماده کردیم و در یک جلسه با حضور افرادی که معمولا عادت ندارند خود را معرفی کنند و بگویند کیستند و از کجا آمده‌اند ارائه دادیم. بعد هم یک جلسه در دفتر بهساد بازهم با افرادی که نمی‌دانم که بودند و یکی از آن‌ها «دکتر» بود  برگزار کردیم. در باب این دکاتیر (جمع مکسر دکتر) امروزی حرف برای گفتن زیاد است. تا همین چند سال پیش عبارت دکتر به طور عمده  نشان‌دهنده یک فرد تحصیل‌کرده، باهوش و با سواد بود. تا چندی قبل از آن نیز «مهندس» دارای چنین شرایطی بود. اما با عرض احترام به همه دکترهای واقعی باید اذعان کنم وقتی کسی خود را به خصوص از بدنه دولت و حواشی آن به عنوان «دکتر» مطرح می‌کند، هزاران علامت سئوال در مورد نحوه مدرک گرفتن و سواد و تخصصش برایم پیش می‌آید و دیگر مثل گذشته آن طور نیست که بخواهم دست و پایم را جمع کنم تا مبادا بی‌سوادیم من را رسوا کند.

به هر حال آن جلسه هم گذشت تا به ما اطلاع  دهند وام ما تصویب شده است و باید قرارداد را امضا کنیم! وامی که مزاح تلخ آن بازگشت آن در یک سال بود! چند بار مکاتبه کردیم و تماس گرفتیم و بعد قرار شد با معاون محترم صندوق جلسه‌ای داشته باشیم. به ساختمان جدید یازده طبقه آن ها رفتم که بسیار شیک و امروزی بود و با ولخرجی تمام میز و صندلی‌ها و کامپیوترهای گران قیمت گرفته بودند. پیش‌ترها این‌گونه بود که آدم‌ها در اداره به مراتب بیشتر از زندگی شخصی خود خرج می‌کردند. این روزها البته در مواردی افراد در خانه خود نیز به اندازه سازمان (دولتی) خود خرج می‌کنند، منتهی با پول سازمان! در بدو ورود به صندوق! درگیر این فکرها بودم که چقدر هزینه صرف این کارها شده است و این پول چقدر می‌توانست به شرکت‌ها اختصاص یابد و اینکه صندوق چه زود درگیر دیوانسالاری و تجمل گرایی شده است و …

جلسه در اتاق بسیار بزرگ ایشان بود که منظره‌ای دیدنی رو به کوه‌های شمال تهران داشت. ایشان ابتدا سعی داشت ما را تحقیر کند که شما چگونه شرکتی هستید که نمی‌توانید وام خود را در یک سال بازگردانید و ضعیف هستید و فلان و بهمان و ایشان گفتند شرکت‌های بسیاری را می‌شناسند که با وام صندوق از یک شرکت کوچک به متوسط و از متوسط به بزرگ تبدیل شده‌اند. هر چه بیشتر صحبت می‌کردند، بیشتر به این نتیجه می‌رسیدم که حداقل چیزی از اداره یک شرکت نرم‌افزاری آن‌هم با بازار سازمانی نمی‌دانند و سعی می‌کنند با تحقیر من و بهساد حرف خود را به کرسی بنشانند.  به ایشان گفتم “آقای دکتر! در اتاق آن‌چنانی نشسته‌اید و حقوق‌های آن‌چنانی می‌گیرید و خبر ندارید که در این مملکت چه می‌گذرد؛ خبر ندارید که پس از آن هشت سال کذایی که چهارده‌هزار شرکت کوچک و متوسط نابود شدند (و اقتصاد و اخلاق و بسیاری چیزهای دیگر هم آسیب جدی دیدند)، آن‌ها که مانده‌اند با هزاران خراش بر صورتشان و با تنی زخمی و دردآلود زندگی می‌کنند. به ایشان گفتم که فکر می‌کنند که نرم‌افزار سازمانی هم مانند یک ماشین است که با وام ساخته می‌شود و بعد هم به سادگی فروخته می‌شود و پس از آن پول آن یک‌جا دریافت می‌شود.” تمام حرف‌های دلم را زدم و همکار ایشان غرق در تعجب بود که چگونه فردی می‌تواند به این راحتی حرف‌هایش را به رییس بگوید. من در تمام این سال‌ها یادگرفته‌ام که آزادی و آزادگی خود را به نواله ناگزیر نفروشم. شاید ایشان انتظار داشتند حالا که به من سرکوفت زده‌اند و به زعم خویش شخصیت من را له کرده‌اند، حالا نوبت من ِ بی‌شخصیت شده است که شروع کنم به التماس کردن که حالا اگر راهی دارد به ما کمکی کنند و … غافل از این‌که شخصیت من هر چه باشد بد یا خوب، ایستاده به ذات من است و حرف دیگران بازهم بد و یا خوب نمی‌تواند در اصل شخصیت من و در برداشت من از خویشتن خویش تغییری ایجاد کند. می‌دانستم که به زعم آن‌ها با گردن کشی و به زعم خود با حفظ اصول شخصیتی خود وامی وجود نخواهد داشت. اما واقعیت این بود که قیمت شخصیت من گران‌تر از آن وام بود.

چندی بعد نامه‌ای دریافت کردیم (از عجایب این صندوق این است که برای دریافت نامه از ایشان باید در سیستم اتوماسیون اداری آن‌ها اکانت داشته باشیم و بعد با اصرار ما که این طریقه نامه نگاری نیست، نامه ایمیل شد) مبنی بر این که بیایید با شرایط بیان شده برای دریافت وام قرارداد ببندید و بعد با توجه به شرایط آتی در نحوه بازپرداخت آن تجدید نظر خواهیم کرد! نامه‌ای که یا اندک نشانه‌ای از سواد حقوقی در آن وجود ندارد و یا فرض را بر این گذاشته است که مانند بسیاری از وام‌های بدون بازگشت که معوقات چندهزار میلیارد تومانی بانکی را ساخته است، لزومی بر بازگشت این وام نیز در موعد مقرر وجود ندارد. مگر می‌شود که من زیر بار یک تعهد حقوقی بروم و بعد برای گرفتن آن چیزی که مبنای قراردادی ندارد، تلاش کنم؟ آیا فرض بر این است که دوباره بروم و گردن کج کنم که به من فرصت بدهید و قسط‌ بندی کنید و … مبنای ما برای گرفتن وام پس دادن آن بود و گویا رویه دیگری نیز وجود دارد که ما خود را در مورد آن به تغافل زده‌ایم.

چندی بعد به جلسه‌ای دعوت شدم که رییس صندوق و کارشناسان آن حضور داشتند. بخش اول جلسه جنبه عمومی داشت که در قسمت پرسش و پاسخ ایراداتی به ساختار هیات رییسه صندوق مطرح کردم  که اصولا ساختار و ترکیب این هیات رییسه نمی‌تواند درک کامل و جامعی از فعالیت بخش خصوصی داشته باشد و سئوال کردم که مکانیزم صندوق برای جلوگیری از بروز فساد و رانت‌خواری در آن چیست که پاسخ مناسبی دریافت نکردم. بین دو جلسه، فرصتی برای استراحت و پذیرایی در نظر گرفته شده بود که پذیرایی از ما عوام منحصر بر کیک و ساندیس! بود و پذیرایی از مدیران صندوق و بزرگان! در بخش دیگری از همان سالن میوه و شیرینی. حرف‌های ناگفتنی داشت این پذیرایی. به  بخش خواص رفتم و روی صندلی ولو شدم و میوه و شیرینی بسیار خوردم. مسئولین محترم هم به روی خود نیاوردند و بعید می‌دانم که اصلن دلیل رفتار من را فهمیده باشند!

در جلسه اختصاصی بعدی دو کارشناس جوان را آورده بودند که به مشکلات شرکت‌ها در گرفتن وام رسیدگی کنند!! هر چه بیشتر صحبت می‌شد بیشتر به این نتیجه می‌رسیدم که در صندوق نوآوری و شکوفایی درک لازم از فعالیت بخش خصوصی (به خصوص در زمینه نرم‌افزار) وجود ندارد. به آن‌ها گفتم که تا به حال هر چه خبر از صندوق‌ها شنیده‌ام یا مبتنی بر تخلف و رانت‌خواری بوده‌است (صندوق تامین اجتماعی و صندوق ذخیره فرهنگیان) و یا مبتنی بر حقوق‌های آن‌چنانی (صندوق توسعه ملی). آیا باید به زودی منتظر خبری از این دست از صندوق نوآوری و شکوفایی نیز باشیم؟ این را گفتم و جلسه را ترک کردم.

۸ دیدگاه

    1. متاسفانه من هر چه گشتم به جز آمارهای کلی چیزی در مورد عملکرد صندوق و چه کسانی و به چه میزان وام ها را دریافت کرده اند وجود ندارد.

  1. این نگاه بالا به پایین (آدم‌هایی که خودشان را معرفی نمی‌کنند) را حداقل در موضوع استارتاپ زیاد دیده‌ام. متاسفانه اکثر آدم‌هایی که در بخش دولتی و دانشگاه‌ها مسئول حمایت و راهنمایی استارتاپ‌ها هستند چیز زیادی از کسب و کار و بخش خصوصی نمی‌دانند. این مشکلات جدای از مسائل رانتی و هم مسلکی بودن و خودی بودن و نبودن و نور چشمی هاست.

  2. سلام آقای آواژ عزیز
    وقتی در خصوص ساختمان صندوق نوآوری و دیوان سالاری صحبت کردید یاد یک موضوعی افتادم .
    یک ویدیو در مورد انتقاد از آموزش و پرورش دیدم که مهمان برنامه میگفت من در مالزی بودم و به مدرسه خیلی بزرگ و مجهزی رفتم بعد خواستم با کارمندان آموزش و پرورش صحبت کنم و پرسیدم اداره کل آموزش و پرورش شما کجاست ؟ بهم گفتند اون اتاق کوچک ته حیات مدرسه اداره آموزش و پرورش است که دو نفر کارمند دارد!!
    وقتی ساختمانهای بلند و خرج های میلیاردی ادرات کل آموزش و پرورش را در کنار مدارس خراب شده و بی امکانات روستاها و شهرستانها قرار میدهم با خودم میپرسیدم دقیقا کار وزارت و آموزش و پرورش چیست؟ چه چیزی قرار است در این ادارات کل تولید شود؟ و چرا ادارات آموزش و پرورش باید بزرگتر از مدارس باشد؟

پاسخ دادن به مجيد آواژ لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *