سال بی‌باران

سال بی باران
جُل
پاره یی ست نان
به رنگ بی حرمت دل زده
گی
به طعم دشنامی دشخوار و
به بوی تقلب.

ترجیح می دهی که نبویی، نچشی،
ببینی که گرسنه به بالین سرنهادن
گواراتر از فرودادنِ آن ناگوار است.

سال بی باران
آب
نومیدی ست.
شرافتِ عطش است و
تشریف پلیدی،
توجیه تیمم.

به جد می گویی: «خوشا عطشان مردن،
که لب ترکردن از این
گردن نهادن به خفت تسلیم است.»

تشنه را گرچه از آب ناگزیر است و گشنه را از نان،
سیر گشنه
گیام سیراب عطش
گر آب این است و نان است آن!۱

 

امروز در خودرو نشسته بودم که این شعر را در هیاهوی شــهر گوش میکردم، عجیب به دلم نشست. واقعیت این است که رد چند قرارداد رشوه آلود و تقلبها و دروغگوییهای افرادی اینطرف و آن طرف، برایمان بیدرد سر نبوده است. میشد آبی به طعم دشنامی دشخوار و
به بوی تقلب نوشید و می
شد انتخاب کرد که پیش وجدان خود آسوده خاطر بود و این دردسرها را هم تحمل کرد.

فرهنگهای مختلف جهان ممکن است در مورد بسیاری از رفتار اخلاقی نظرهای متفاوتی داشتهباشند. به عنوان نمونه، ممکن است وقتی در جامعه ما سوزاندن مرده، یک نوع توهین به آن محسوب شود و در جامعه دیگر مثل هند، احترام به او. در یک جامعه روابط آزاد زن و مرد، پذیرفته شده است و در جامعه دیگر نه. اما چیزی که در هیچ فرهنگ و جامعهای پذیرفته شده نیست و نهاد و گوهر بشری در همه تاریخ و در همه جوامع آن را زشت و مذموم و پلید دانسته است رشوه، دروغ، تقلب و دزدی و مواردی شبیه آن است که متاسفانه امروز در جامعه ما قباحت آن در کردار بسیاری از مردمان از بین رفتهاست.

این انتخابی است که به یقین هر فعال اقتصادی، به خصوص آنها که طرف حساب اقتصاد دولتی هستند باید در بسیاری از روزهای زندگیشان داشته باشند. دردسرهای نقدینگی و یا فرو غلطیدن به ورطه فساد اداری و اقتصادی. اینجا هزار و یک توجیه میتواند وجود داشته باشد که شرایط اضطرار است و فلان و بهان و سیستم این است و بدون رشوه نمیشود کار کرد و یا اینکه این رشوه باعث میشود که شرکت سر پا بماند و بتوان فعالیت اقتصادی کرد و دیگرانی نیز از وجودش منتفع شوند….

اما، اما اینجا یک اعتقاد عمیق قلبی به آنچه که میپنداریم درست است، میتواند لقمههای ناپاک را از وجود آدمی دور سازد. چیزی که یک رضایت عمیق قلبی را فراهم خواهد آورد.

دیر یا زود فرشته مرگ در میرسد و ما اگر فرصتی در آن آخرین لحظات داشته باشیم، مینگریم که در حال از دست دادن همه چیــز هستیم و در آنجا میتوانیم در مورد هر تصمیمی که در طول زندگی گرفتهایم، یک سئوال مطرح کنیم: «آیا ارزشش را داشت؟». «مرگ» بهترین محک برای زندگی است.

در آخرین لحظههای زندگی، خانه، زمین، ماشین، نقدینگی و …. چیزهای بیخاصیتی خواهند بود که به هیچ کاری نمیآیند و آنجاست که باید از خود بپرسیم که آیا ارزشش را داشت که به خاطر همه اینها، حقی را ناحق کنیم، دروغ بگوییم، رشوه بدهیم و نانی را از کف کودکان فقیــر شهر بدزدیم و در دهان رشوه خواران و فسادجویان کنیم؟

 

تشنه را گرچه از آب ناگزیر است و گشنه را از نان،
سیر گشنه
گیام، سیراب عطش
گر آب این است و نان است آن!

 

پاورقی____________________________________________________

  1. شعر از احمد شاملو

۵ دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *