رشوه

آن‌ها که ازنزدیک بهساد را می‌شناسند و یا این‌که روزنوشت‌های بهساد را دنبال می‌کنند می‌دانند که برای سال‌های متمادی کتاب به عنوان هدیه نوروزی بهساد بوده‌است. مگر افرادی که کتاب به فرهنگ و سواد و موقعیت آن‌ها ربطی پیدا نمی‌کرد که سعی می‌کردیم که در نهایت یک سررسید جایگزین شود که تعداد این افراد به تعداد انگشتان یک دست نیز نمی‌رسید.

از قضا به همین دلیل چندسال پیش برای یک نفر از کارمندان یکی از مشتریان سررسیدی تهیه کردیم و به عنوان هدیه نوروزی ارسال شد. فرد مربوطه در اولین دیدار به من گفت که سررسیدت را گرفتم و با کمال وقاحت ادامه داد که سررسید خالی به چه درد من می‌خورد؟! از او بدم آمد. از سال‌های بعد حتی همان سررسید ناقابل به دردنخور هم برایش در نظر نگرفتیم!

در طول این چندسال یک مرحله از مراحل طولانی پرداخت‌های ما در دست این فرد قرار گرفته‌است و بسیار اذیت کار و بی‌منطق از طریق خود و کارمندانش پرداخت‌ها را مشکل دار کرده است. نمی‌دانم که موضوع به سررسید خالی بر می‌گردد یا نه؟!…چند روز پیش در جلسه‌ای در بهساد یکی از دوستان مطرح کرد که بد نیست سهم طرف پرداخت شود و این همه مشکل و دردسر نکشیم. به یاد پیرمرد واکسی افتادم که شاید بر حسب اتفاق نزدیک اداره این‌ها کار حلال می‌کرد. پیرمرد به جرات بالای هفتاد نشان می‌داد، کفش‌های مرد فلجی را گرفته بود و واکس می‌زد. دستانش آن‌قدر می‌لرزید که به زحمت می‌توانست بندکفش ها را سر جایش جا بیندازد. قصد نداشت از مرد فلج چیزی بابت دستمزد بگیرد. پیرمرد واکسی به سختی کار می‌کرد…لرزش دستانش هنوز برایم زنده و تازه است. به دوستم گفتم من نمی‌توانم به فرد زیاده خواه چیزی پرداخت کنم تا گردنش کلفت‌تر و سرخی رویش افروختهتر و شکمش گنده‌تر شود، در حالی‌که در چند قدمی او پیرمردی انسانیت را هجی می‌کند و با دستانی نحیف و لرزان از برای روزی اندک خود در سرما و گرما این چنین زحمت می‌کشد. نه نمی‌توانم….

۱۲ دیدگاه

  1. می دانید آقای آواژ، رشوه بد است در بدی آن هم هیچ شکی نیست.
    اما مقایسه آن با پیرمرد واکسی هرچند خیلی زیباست اما درست نیست. می بخشید که اینقدر به خودم جسارت می دهم که اینقدر بیرحمانه با شما مخالفت کنم. خود شما با نوشته های نقد از خودتان این جرئت را در من خواننده ایجاد کرده اید.
    اما تجارت بی رحم است.مدیر شرکت چاره ای ندارد به جز آنکه برای منافع شرکتش بجنگد. در این جنگ هم همیشه همه چیز خوب نیست. بعضی وقت ها یا باید به رشوه دادن تن داد و یا رشوه گیرنده را حذف کرد یا دور زد. حتی اگر هیچ پیرمرد واکسی در خیابان واکس نزند باز هم چاره ای نیست.
    شاید اگر شما هدیه های نوروزی آن فرد-همان کتاب یا کارت- را حذف نکرده بودید بدون پرداخت ریالی رشوه هنوز رابطه خود را با او داشتید و می توانستید او را این شکلی ادب کنید.
    می دانم همیشه می شود کنار گود نشست و گفت لنگش کن و یا اگر و مگر.
    اما به نظرم امروز هم دیر نشده است. گوشی تلفن را بردارید و با او صحبت کنید.دوستانه.رابطه را برقرار کنید. اگر از خر شیطان پیاده شد که هیچ وگرنه شاید باید او را حذف کنید و یا مدیر بالاتر را ببینیند.
    طبیعتا منی که بیرون ماجرا هستم نمی توانم نسخه بپیچم. مطمئن هم هستم شما ایده های خوبی برای رفع این مشکل دارید. ایده هایی که به واقعیت ماجرا نزدیک تر است و موثر تر.
    غرض آن بود که بگویم برخی وقت ها به عنوان مدیر شرکت باید چشممان را بروی واکسی ها ببندیم و بعد که ردای مدیر شرکت را از تن برون کردیم، کنارشان بنشینیم و کمکشان یک کفش را واکس بزنیم.
    همین!

    1. آقای واحد عزیز: در نظرهای روزنوشت ها هیچ چیز برای من ارزشمندتر از مخالفت و انتقاد از نوشته هایم نیست و ارزش آن زمانی دوچندان می شود که دوست عزیزی مانند شما نویسنده آن باشد.
      موضوع برایم کمی فلسفی و عمیق شده است و به خوبی می دانید که وقتی اعتقادی در فلسفه ذهنی افراد شکل می گیرد خیلی شدید می شود و تا حدی خطرناک. یک جور مطلق گرایی پیش می آید که حد نهایی و البته غیرقابل قبول آن به بمب گذاری انتحاری هم می انجامد. بی شک آن که خود را در مقابل ضربه زدن به دشمن به اشتباه البته نابود می کند، عقیده ای شدید و باوری عمیق دارد. بد است که در مقابل رشوه این چنین مطلق شده ام. آسیب می زند. اما موضوع دیگر برایم به اثبات خود مرتبط است. بر اساس معادلات بسیار زیادی درست می گویید. باید در رفتار دیگر خود تجدید نظر کنیم. اما بد قضیه اینجاست که در این مورد ما با مصلحت بینی عمل نمی کنیم.
      رند عالم سوز را با مصلحت بینی چه کار
      کار ملک است آن چه تدبیر و تامل بایدش

  2. این D آقای آواژ خیلی بوق میزند. در هر قدم و قلم نشان میدهد خودش را. فکر کنم یادگار صنعتی است اینهم 🙂
    هیچ آدم عاقلی با رشوه موافق نیست. اما باید ببینیم واقعیت چیست و کجاست؟ واقعاً هر خدمتی به مشتری، شوه است؟ شک نیست که سکه دادن لای سررسید، خیلی کار زشتی است، بیش از اینکه تهمت به او باشد، به خود فردی است که میدهد.
    من به نظرم میرسد که آقای آواژ (که بیخودی به من هم راه داده که نقد کنم)، مهارت مثال زدنی در دشمن تراشی دارد. اگر ۳۰ % نوشته های اینجا را هم اغراق فرض کنیم، بازهم به نظرم غلیظ است.
    شما اگر میخواهید طرف را ادب کنید، ترتیب یک کار پلیسی را بدهید و او را به هنگام دریافت رشوه به دست پلیس بسپارید. اگر میخواهید رشوه ندهید، با او قانونی رفتار کنید و اگر سنگ انداخت، سراغ مدیر و بالا و بالا تر بروید. یا اینکه میخواهید D تان را ارضا کنید؟
    اینها که همه شوخی بود، کم یمخلوط با فضولی.
    اما جدی به نظرم گزینه انتخابی شما وسط کار است. میان دعوا کردن و رشوه دادن، به نظرم گزینه های زیادی است که حتم دارم شما همه را مرور کرده اید.
    باز هم به همان مطلب آدامس برمیگردم.
    شرکتهای نرم افزاری آیا برای خود یک منشور دارند که “ما رشوه نمیدهیم، به جای آن خدمات خوب میدهیم، پاسخگو هستیم و …”؟
    فکر میکنم چنین منشوری خیلی از کارفرماها را جلب کند، اگر عملی در پی داشته باشد…
    آقای آواژ ارادت ما برجاست، درست مثل D شما هم شدید است:-)
    سربلند باشید

    1. آقای کمالیان عزیز

      چقدر این انتقادات شما به دل می نشیند و چقدر این حرف درست بود که گفتید “آقای آواژ مهارت مثال زدنی در دشمن تراشی دارد”. شاید این جمله شما بود که باعث شد از تلفن به مدیر یکی از رقبا چشم پوشی کنم و از گفتن جمله ای که در کوتاه نوشته ها خودنمایی می کند، نسبت به او صرف نظر کنم”. تمام حرف هایتان را قبول دارم. با دعوا نمی شود کار را پیش برد. دعوا انرژی زیادی را آزاد می کند که گاه کارساز است. اما به یقین مخرب هم هست. چه دعوای آشکار و چه پنهان از نوعی که من نوشتم. با همه این احوالات هر چند به توصیه دوستان بزرگواری از جمله جنابعالی، شمشیر زبان در نیام حوصله می کشم، اما گاه رشته صبر به مقراض فشار کاری بریده می شود و آن می شود که نباید. با این اوصاف باید گفت

      آیین تقوا ما نیز دانیم
      اما چه چاره از بخت گمراه

  3. راستش من هر چی سبک و سنگین کردم که چیزی ننویسم، نشد!
    ببینید فکر میکنم بیشتر از اینکه مطلب به سمت بدی رشوه دهی و رشوه گیری برود، به سمت تعصب رفته است. (ببخشید اینقدر صریح می نویسم) اینکه یک مدیر پروژه باید بتواند ریسکهای یک پروژه را مدیریت کند کاری به رشوه دادن ندارد. شما بهتر از من میدانید که برای حذف یا کاهش هر ریسکی، فقط و فقط یک راه حل وجود ندارد. مدیر پروژه خوب کسی است که بهترین راه حل را در بهترین زمان و بهترین مکان بکار گیرد. ضمن اینکه وقتی می گوییم بهترین راه حل، منظورمان با پاینبدی به اصول اخلاقی و ارزشی خودمان و سازمانمان است. حادثه اتفاق افتاده تا آنجا حس دفاعی شما را در موضوع رشوه، نشانه رفته است که ذهن پویای شما، از یافتن یک راه حل شدنی و ساده غافل مانده. من فکر میکنم یک تماس ساده، یک گفتگوی خارج از محیط و غیر رسمی با فرد مورد نظر، میتواند بدون اینکه به اصول صدمه ای وارد سازد، مشکل را مرتفع کند. خوب صحبت کردن و درک طرف مقابل و البته بیان خطوط قرمز و روش کاری سازمان و خودتان، میتواند بدون اینکه ریالی جابجا شود، به بهساد کمک کند از گردنه بحران به وجود آمده بگذرد. نوع این برخورد را من در یکی از وزارتخانه ها داشتم. جالب اینجاست بدانید که در جمع بندی اولیه خودم به این رسیده بودم که طرف مقابلم به دنبال رشوه است. هر جلسه هم کار بدتر میشد و ایشان جبهه بدتری میگرفتند. ظریفی این نکته را به درستی به من اشاره کرد که مدیر پروژه مسئول مدیریت همه ریسکهاست و خوب و بد پروژه بر عهده اوست. سعی کردم با این دید به قضیه نگاه کنم. نتیجه اینکه با یک ایمیل محرمانه مستقیم! همه مشکلمان حل شد و طوری ایشان الان در جلسات در دفاع از شرکت عمل میکند که گاهی اینطرفی دوباره شک مرا برمی انگیزاند :))

    بهرحال از روحیه شما مطمئن هستم که اینبار هم مسئله را بدرستی مدیریت خواهید کرد.

  4. درست می گویید. اما طرف تا خرخره غرق در فساد است. آنقدر که قبل از این ماجرا هم می دانستیم که حتی اهل کتاب نیست. در اداره اشان، یکی کتابهای ما را دزدید و با کمک حراست آن را گرفتیم! کاری به دزد نداشتند، آقا دزده در صف اول نماز جماعت اداره است هر روز.
    بعضی افراد هستند که حتی خود خدا هم آنها را به خود واگذار کرده… شاید دیگر کاری از دست ما بر نیاید.

    عیب درویش و توانگر به کم و بیش بد است
    کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنیم

    1. شما هم به نکته ظریفی در مورد رشوه اشاره کردید، ولی تحت تاثیر بقیه نوشته قرار گرفت. با این توضیح تکمیلی تان مشخص شد گیر جای دیگری است. متاسفانه جامعه بدی پیدا کرده ایم. اگر چه این مسائل را از قدیم داشتیم ولی الان با یک وقاحت و بی شرمی آشکاری در جامعه مشخص شده و طرف هیچ ابایی از ابراز آن ندارد و دستگاههای مسئول هم دو حالت پیدا کرده اند یا همراه این وقاحت شده اند و یا موضع انفعالی گرفته اند.
      امیدوارم و فقط امیدوارم که روزی برسد که برای نسل چنین افرادی در سطح جامعه، منقرض شود.

      پی نوشت : نمیدانم ریشه رشوه گیری و رشوه دهی در کجاست و درمانش چگونه ممکن است. حتی نمیدانم آیا در جوامع پیشرفته هم هست یا خیر و چند درصد تاثیر گذاری دارد؟ اگر بتوانیم مطالعه ای داشته باشیم شاید بتوان یک راه حل گروهی برایش پیدا کرد.

  5. شاید من نباید آن کامنت اول را می گذاشتم. این شکلی اصلا قضیه تغییر پیدا کرد. قرار نبود نوشته به نقد نگارنده بپردازد. پس بگذارید مسیر را اصلاح کنم.
    هدف اصلی آن نوشته آن بود که بگوید در فضایی که رشوه در حال پروبال دادن به زالوهای اقتصادی است که متاسفانه روز به روز هم بیشتر و حریض تر می شوند، بدنه جامعه روز به روز به سمت لاغرتر شدن پیش می رود.این یک فاجعه است!
    بنابراین اگر چه یکبار در یک کار دسته جمعی از زشتی رشوه گفتیم باز هم باید از آقای آواژ تشکر کرد که به ما یادآوری دوباره کرد تا با صدای بلند فریاد بزنیم: آقایان، خانم ها رشوه بد است!
    همین!

    1. اتفاقن من از کامنت اول شما سپاسگزار هستم. نقد نوشته و نگارنده هر جا اتفاق بیفتد برای من مبارک است. شاید یکی از اشتباه های من در نوشته هم این بوده که حال و هوای شخصی را طوری با بحث رشوه در هم آمیخته ام که موضوع بحث را کمی منحرف می کند. اما هدف من این بود که بگویم که کسی که رشوه می دهد، اولین بار تحت فشار است. بار دوم کمی راحت تر و بار سوم … تا اینکه می شود م.ا.ا.خ به قول این سایت ها…
      اما اجازه دهید جسارت کرده و کمی فریاد بلند شما را تغییر دهم و با فریادی پربغض بگوییم: آقایان، خانم ها، رشوه جنایت است!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *