| | | |

چطور می‌توانم کالای ایرانی بخرم؟

در نوشته پیشین دوست بسیار عزیزی انتقادی را مطرح کرده بود به این شرح!

«من از شما با آن مطالب خوب انتظار بیشتری داشتم آقای آواژ. انصاف انصاف انصاف. بسیاری از شغل‌ها و حتی کالا‌ها اصلا رقیبی ندارند که بخواهند نگران از دست دادن مشتری باشند مثل شغل کارمندی یا خدماتی یا تولید مواد اولیه و غذایی و محصولات داخلی نرم‌افزاری و … اینها حتما باید در داخل باشد. اما همین افراد علی‌رغم متاسفانه کیفیت به مراتب پایین ترشان از نمونه‌های خارجی‌ (در همان کشورها) حاضر نیستند کالای ایرانی بخرند چون فکر می‌کنند پولشان هدر می‌رود. چون می‌نشینند آسمان و ریسمان می‌بافند تا دلیل برای این کارشان بتراشند. چون لابد پول آنها باارزش‌تر از پول دیگران است. چون نمی‌دانند که تولید کالای واقعی مثل کار خدماتی نیست، یا مثل نرم‌افزار نیست که صفر تا صد ابزارهایش رایگان و ارزان است برای ما. چون اینگونه نیست که با مطالعه چند خط مستند و کد و نوشتن چند تا ماژول و … همه چیز را در چند دقیقه و ساعت درست یا اصلاح کرد و نهایتا اینتر! زنجیره خط تولید اگر یک حلقه‌اش تحریم شود یا در گمرک بماند یا هزار مصیبت دیگر نابود می‌شود. همه چیزهایش مثل نرم‌افزار نیست که بشود توی خانه نشست و کد نویسی‌اش کرد. بعضا چند هزار متر جا می‌خوهد. کارگر می‌خواهد. حمل و نقل می‌خواهد. دستگاه‌های گران قیمت می‌خواهد. حمایت می‌خواهد. مواد اولیه می‌خواهد. هماهنگی بین چندین و چند شرکت و نهاد و … می‌خواهد. به هزار متغیر بیرونی وابسته است. از تغییر فصول و آب و هوا و خشکسالی و … گرفته تا قیمت نفت و انرژی و تورم و هزار مصیبت دیگر! اگر دستگاهی خراب شود تا برود خارج تعمیر شود و برگردد یا اتفاقی بیفتد، آتش سوزی یا فساد در انبار و امثالهم. شما برای تولید نرم‌افزار از چه کسی خرید می‌کنی؟ هیچ. اما یک تولید کننده مجبور است با چندین و چند عرضه کننده خارجی و بعضا بازار سیاه در کشورهای مختلف گرفته تا گمرک تا عرضه کننده بی کیفیت و بدقول داخلی و مجوزها (محیط زیست، بهداشت، استاندارد، فرمانداری، استانداری، نظامی، امنیتی و …) و بروکراسی لعنتی و فساد و رشوه و … سر و کله بزند تا محصولی را تولید کند. بماند که حین تولید یا عرضه هزار دردسر پیش آید. تازه بعد باید دنبال مشتری بگردد آنهم در این بازار به شدت متنوع و پر از کالای قاچاق و پر از رقیبی که هیچ کدام از شرایط سخت تولید او را نداشته اند و طبیعتا قیمت آنها هم پایین‌تر و کیفیتشان بالاتر است. بازاریابی و تبلیغاتشان بماند که چقدر پیچیده‌ و دشوار است. والله همین شما که می‌گویی که کارگر چینی هم آدم است و دلسوزشان شده‌ای، اگر متاثر از مشکلات تولید و قاچاق بودید هرگز این حرف را نمی‌زدید. شما حرف از بازار و قانونش می‌زنید چون نفستان از جای گرم در می‌آید. چون خودتان تحت تاثیر بازار و قوانینش نیستید. یا لااقل بازارتان قابل مقایسه با بازار پیچیده و متزلزل آنها نیست. کدام تولید کننده ایرانی می‌تواند شبی را آرام و آسوده بخوابد؟»

خیلی از این انتقاد لذت بردم و از آن تشکر می‌کنم. در پاسخ به این انتقاد مطلبی نوشتم که بد ندیدم آن را به عنوان یک نوشته مجزا منتشر کنم، گرچه دو ایراد بر این پاسخ وارد است.

۱- بسیاری از مواردی که در آن نوشته‌ام تکراری از نوشته‌های گذشته است.

۲- لحن این نوشته بیش از آن‌که انشایی باشد، بیش‌تر بر محمل گفتگو قرار دارد و کمی صدای آن بلند است!

و اما پاسخ به یک نقد (با کمی ویرایش):

این‌که به نظر می‌رسد بهساد مشکلی ندارد به یقین این چنین نیست. بهساد نیز دچار مشکلات متعدد از جمله نقدینگی و مطالبات است. نکته این‌که مشکل صنعت نیز تاثیر مستقیمی بر بهساد دارد. این‌که چند هزار نفر ساعت و چندصد میلیون تومان صرف کنیم تا سیستم جامع مدیریت تولید و قیمت تمام شده بنویسیم و هیچ شرکت صنعتی نتواند آن را بخرد، اگر درد نیست پس چه هست؟ این که کارفرمای من که یک شرکت صنعتی است هنوز صورت وضعیت چند ماه پیش خود را پرداخته نکرده است و ندارد که پرداخت کند، یعنی تاثیر مستقیم مشکلات تولید بر بهساد. همه مواردی را که گفتید با پوست و گوشت و استخوان لمس کرده‌ام و خوب آن را می‌دانم. من هم شب نخوابی‌های بسیار کشیده و می‌کشم. من هم می‌دانم نصفه شب با فکر حقوق همکاران خوابیدن و دو ساعت بعد کابوس دیدن یعنی چه. دوست خوب من، شاید مشکلات من به بزرگی مشکلات آن‌ها نباشد که نیست، اما به نسبت اندازه بهساد، درد گرانی بر دل دارم. اما با همه این دردها انتظار ندارم که صدقه بگیرم و به صورت صدقه‌ای حمایت شوم. اعتقاد عمیق دارم که یا بهساد باید راهش را پیدا کند و یا این‌که زمین خدا بزرگ است و راه برای کار کردن زیاد و باید کار دیگری انجام دهم. این‌که اگر به هر دلیل موجه به بن‌بست رسیدم حق ندارم توقف کنم. حق ندارم گدایی کنم. حداقل موضوع این است که باید ضعف‌های خود را جبران و خود را از نظر سواد و مدیریت قوی‌تر کنم. مشتری من نباید تاوان ضعف‌های من و شرایط بد محیطی را بدهد. اگر این‌طور باشد در یک حلقه رو به قهقرا نابود می‌شویم. یعنی این برای این‌که من زجر نکشم، مشتری زجر بکشد؛ به نظرت نوعی خودخواهی نیست؟ یا حداقل نوعی جابجا کردن مشکل از صنعت به مصرف کننده! آیا این شرایطی نیست که در صنعت خودرو کشور وجود دارد؟ آیا صنعت خودرو با حمایت‌های رانتی و صدقه‌ای به قاتل اول جاده‌های کشور تبدیل نشده است؟ هیچ می‌دانی اکثریت قریب به اتفاق شرکت‌های خصوصی‌سازی شده از جمله هپکو به دلیل تنفس مصنوعی قبل از خصوصی سازی، بلافاصله بعد از این که تنفس مصنوعی قطع شد نابود شدند؟ همه خوب می‌دانیم که اگر تعرفه ورود خودرو حذف شود، ایران خودرو و سایپا حتی یک دستگاه خودرو هم نمی‌توانند بفروشند و به سادگی می‌میرند.
به عبارت دیگر بگویم که تمام مشکلاتی را که گفتی از جمله بروکراسی و فساد و رشوه قبول دارم. اما تاوان این مشکلات را مصرف کننده نباید پس بدهد، چون این مشکل را نه حل بلکه منتقل می‌کند.
بارها نوشته‌ام که یکی از راه‌کارهای اساسی نجات اقتصاد کشور، قرار گرفتن در زنجیره تولید جهانی و سرمایه‌گذاری خارجی است. اگر بیماری صنعت کشور را درمان نکنیم، صنعت کشور چیزی تا مرگ کامل فاصله ندارد. اگر قرار است این بیمار عزیز و دوست داشتنی بمیرد، حرف من این است که باید این موضوع را بپذیریم، مگر این‌که چاره دیگری برای آن اندیشه کنیم. از جمله:
۱- هزینه‌های زائد تولید را حذف کنیم. دولت و قوانین یکی از عوامل اصلی افزایش هزینه‌های تولید هستند. تعرفه گمرکی مواد اولیه، مالیات، هزینه‌های تامین اجتماعی، هزینه‌های کمرشکن سود بانکی، دخالت دستوری در تعیین حداقل دستمزد همه و همه هم تعادل بازار و عرضه و تقاضا را به هم می‌زند و هم هزینه‌های تولید را به شدت افزایش می‌دهد.
۲-برای سواد ارزش قائل شویم. مدیریت سواد می‌خواهد، بسیاری از دولتی‌های ما فاقد این سواد هستند و صنعت‌گرهای ما نیز٫ من هم بی‌سوادترینم. به دبی در چندصد کیلومتری خودمان نگاه کنیم که چند مدرسه کسب و کار (Business School) معتبر دنیا در آن‌جا نمایندگی دارد؟ در ایران چطور؟ در ایران مدرسه‌های کسب و کاری که درست شده فله‌ای دانشجو می‌گیرد و بی‌کیفیت مدرک می‌دهد و شده است فقط منبع درآمد متصدیان آن!
چرا به این نتیجه رسیده‌ایم که برای فوتبال اگر بخواهیم نتیجه بگیریم به مربی طراز اول خارجی نیاز داریم، اما در صنعت و تولید و مدیریت هنوز دور خودمان می‌چرخیم؟
برای این‌که معضل دیپلم بیکارها را حل کنیم، تیشه به ریشه دانشگاه‌ها زدیم و دانشگاه‌ها را از محتوی خارج کردیم و از صنعتی که دانشگاه و فکر نداشته باشد چه انتظاری می‌توان داشت؟ یک بار باید برای همیشه تصمیم بگیریم که اعتبار و علم را به دانشگاه برگردانیم. درست است که هزینه‌های اجتماعی بسیار بالایی دارد، اما باید تن به این جراحی پر درد بسپاریم، چرا که راه دیگر فقط مرگ است!
۳-زمینه سرمایه‌گذاری خارجی را فراهم کنیم. در مهندسی نرم‌افزار ما هیچ شرکت ایرانی نداریم که بتواند Photoshop و یا حتی Adobe Acrobat بنویسد، نوشتن سیستم عامل که فکرش یک رویاست. حتی بزرگترین شرکت‌های نرم‌افزاری ما Application نویس هستند. با همین وضعیت در صنعت و تولید روبرو هستیم. صنعت ما پایه و بن مهندسی ندارد. چطور انتظار داریم تفکری که خود مشکل را به وجود آورده است، آن را خود هم حل کند؟ هیچ شرکتی به صورت تصادفی پیشرفته نمی‌شود. در قرن حاضر شرکت‌ها از بسیاری از کشورها بزرگتر شده‌اند. اگر اجازه حضور آن‌ها را بدهیم و شرایط را برای فعالیت‌شان فراهم کنیم، مشکل بیکاری حل می‌شود و شرکت‌های ما نیز خیلی از آن‌ها یاد خواهند گرفت.
۴- همان‌گونه که بارها گفته‌ام باید علوم انسانی را جدی بگیریم. فلسفه و روانشناسی و اخلاق زیربنای فکری هر جامعه‌ای است. جامعه‌ای که فلسفه ندارد، فکر ندارد و جامعه‌ای که فکر ندارد نمی‌تواند به هیچ چیز حتی تکنولوژی فکر کند. فیلسوفان و مدرسان اخلاق ما باید به جامعه بیایند و واقعیت‌های جامعه را ببینند و پیوند فلسفه و مدیریت و تکنولوژی را برقرار کنند. به عنوان نمونه در مورد موضوع «حل اختلاف» ده‌ها و شاید صدها کتاب در آن سوی مرزها نوشته شده و هزاران تحقیق و دوره آموزشی برگزار می‌شود و ما هنوز آیین گفتگو با یک‌دیگر را در ادارات و سطح جامعه بلد نیستیم. موضوعاتی مانند اخلاق مدیریت، اخلاق تجارت و … در بحث‌های تئوری اندیش‌مندانمان گم شده و اثری از آن در عرصه مدیریت جامعه وجود ندارد. جامعه‌ای که مدیریت اخلاقی خوبی ندارد نمی‌تواند مدیریت صنعتی درستی داشته باشد

شاید اگر همه این کارها را در یک افق ده ساله انجام دهیم، آن‌وقت بتوان کالای با کیفیت و ارزان ایرانی هم خرید!

یک دیدگاه

  1. سلام و خسته نباشید

    شما طوری جواب این منتقد رو دادید که انگار برای خیلی از نقدها پاسخی ندارید، در حالیکه من می دونم هرکسی تو یه شرکت نرم افزاری فقط کار هم کرده باشه و نه مدیریت، میدونه خیلی از این موارد که دوست منتقد گفتن، با عرض پوزش ناشی از بی اطلاعی ایشون از روند تولید یه نرم افزار کارآمد هستش. اینکه تو خونه بشینی و با چهارتا ماژول و مستند و … واقعا اینطور هست؟ پس این همه فرآیندهای مختلف مهندسی نرم افزار و … از سر دلخوشی بوجود اومده؟
    اینکه نرم افزار چون به طور فیزیکی دیده نمیشه کمترین ارزش رو براش قائل میشن مشکل نیست؟
    اینکه چون به قول این دوست عزیز کالای واقعی! نیست، هر مشتری نیازهای خودش رو داره و نیاز به پشتیبانی مادام العمر وجود داره مشکل نیست؟
    اینکه نرم افزار خط تولید نداره که یه بار طراحی بشه و با کارگرها در خط تولید بشه میلیونی تولیدش کرد مشکل نیست؟
    اینکه مشتری ها دقیقا مثل این دوست عزیز فکر می کنن که هر تغییری با چند خط کد و نهایتا اینتر! به راحتی قابل حل هست مشکل نیست؟
    اینکه با کیفیت ترین نرم افزار ها که در کشور مبدا میلیون ها تومن قیمت داره ، اینجا با یه دی وی دی ۵۰۰۰ تومانی قابل تهیه هست مشکل نیست؟
    دوست عزیز. شما فقط تصور کن هر کالایی که تولید می کنی، مشابه با کیفیت خارجیش با نازل ترین قیمت در دسترس باشه. فقط چند سال هست که اجناس بی کیفیت چینی وارد شده که البته اونقدرها هم ارزون نیست و داد تولیدکننده های “کالاهای واقعی” در اومده. بعد شرکت های نرم افزاری که باید با بهترین های آمریکایی و اروپایی با قیمت تقریبا رایگان رقابت کنن چی باید بگن؟

پاسخ دادن به فربد لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *