|

بودن یا نبودن؟ مسئله این است!

با یکی از دوستان در مورد رشوه و حق و حساب بحث می‌کردم. دوستم را می‌شود از نظر طبقه‌بندی اجتماعی در زمره روشن‌فکر‌ها به شمار آورد. اهل هنر و سینما و کتاب است و از طرف دیگر مدیر یک مجموعه اقتصادی قابل توجه

به من می‌گفت: “تو در نروژ که زندگی نمی‌کنی، در ایران هستی و نظام اقتصادی کشور رشوه را می‌خواهد. بی‌رشوه هیچ کاری پیش نمی‌رود” و بعد استدلال می‌کرد که “من اگر رشوه ندهم، مجموعه‌ام از هم می‌پاشد. آن‌وقت اگر دختر و یا همسر فلان کارگر بی‌کار شده از کار به فساد و فحشا کشیده شود (به هم‌راه نقل یک داستان واقعی) به‌تر است یا این‌که من به فلان نفر در بهمان کارخانه چند میلیون تومان پول بدهم؟”  به نحوی داشت از نظریه “دفع افسد به فاسد دفاع می‌کرد” چیزی که شاید بتوان به عنوان اضطرار هم آن را توجیه کرد.

البته من هم بی‌پاسخ نبودم. به او گفتم که چندی پیش می‌توانستم با صد هزار تومان پیشکشی، جلوی یک ضرر ده میلیونی را بگیرم. می‌توانستم به راحتی پارتی‌بازی کنم، دروغ بگویم و در نهایت آن وجه کذایی را هم پرداخت کنم و همه چیز به نفع من تغییر کند. آیا آن‌وقت خود را در حد آن کارمند بی‌سواد و دزدی که اهل این‌چیزها بود، خود را پایین نیاورده‌ام؟ آن وقت از من چه باقی مانده است؟ عیار من چیست و وجود من چه‌قدر می‌ارزد؟ به او گفتم که ارزش الماس در میان لجن‌زار کم نمی‌شود، به شرط آن‌که الماس بماند. (البته نه این‌که من الماس باشم!!)

 موضوع بحث عوض شد! من با خودم زمزمه می‌کردم:

من از
فرو رفتن
تن زدم
صدایی بودم من
-شکلی میان اشکال –
و معنایی یافتم.
من بودم
و شدم
نه زان گونه که غنچه‌یی
گلی
یا ریشه‌یی
که جوانه‌یی
یا یکی دانه
که جنگلی-
راست بدان گونه
که عامی مردی
شهیدی؛
تا آسمان بر او نماز برد.
من بینوا بندگکی سربه راه
نبودم
و راه بهشت مینوی من
بزرو طوع و خاکساری
نبود:
مرا دیگر گونه خدایی می‌بایست
شایسته آفرینه‌یی
که نواله ناگزیر را
گردن
کج نمی‌کند.
و خدایی
دیگرگونه
آفریدم.*

 پاورقی___________________________________________________________________________

 *-شعر از احمد شاملو

۵ دیدگاه

  1. این حرف من شاید اصلا مهم نباشه یا چیزی رو تغییر نده. اما من به بزرگواری و شرافت شما احترام میذارم. آخرین سنگر های شرافت شغلی امثال شما هستن که ما باید پشتشون پناه بگیریم.

    1. سلام… از این که هستید بسیار ممنونم. امیدوارم لیاقت آن چه را که می گویید داشته باشم. امیدوارم که آنچه که می گویم نیز باشم. در موضوع سنگر هم واقعیت این است که همه ما سعی داریم پشت سنگر درستکاری پناه بگیریم. اما خوب می دانید که به این سنگر حمله می شود و دوام آوردن پشت این سنگر حتی اگر به فرار کردن منجر نشود گاهی به مرگ می انجامد. شاید عامی مردی مانند من…..! آیا جراتش را دارم!؟پاینده باشید

  2. رشوه و رانت جرمی است که عادی شده است و تا زمانی که وجود داشته باشد رشد وپیشرفت وجود نخواهد داشت پس بهتر است برای پیشرفت خود ودیگران نه رشوه بدهیم و نه بگیریم
    فکرکنم فنای یک قهرمان لازم است تا این جرم از جامعه برداشته شود

  3. چیزی که در این میان نابود میشه وجود خود ماست، بهای وجود شما را چیزی جز “بهشت” نیست پس آن را به چیزی جز آن نفروشید. (امام علی)
    به نظر من کار اشتباه، ذاتاً ناپسند است و به هیچ وجه توجیه پذیر نیست. زمانیکه در یک جای کاری یک اشتباه بکنی در کل در کار تو یک اشتباه وجود خواهد داشت حتی اگر کار تو این باشد که دنیایی را اصلاح بکنی.

پاسخ دادن به حقانی فضل لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *