| | |

این‌روزها و راهی که در پیش است. بهساد به کجا می‌رود؟

مدت زیادی است که ننوشته‌ام. شاید بیش‌ترین مدتی است که روزنوشت‌های بهساد این‌گونه سوت و کور مانده‌است. درست است که می‌گویند دوران وبلاگ‌نویسی تمام شده است. اما هیچ‌گاه بر اساس مصلحت جامعه نه چیزی را دوست داشته‌ام و نه آن را ترک کرده‌ام. همان‌گونه که نوشتن را بر اساس عشق به ذات نوشتن انتخاب کرده‌ام و نه بر اساس سلیقه دیگران. چنان‌که حکایت من از ننوشتن نیز حکایت خموشی و اندرون در فغان و غوغا بوده است.

بهساد مدت زمان زیادی است که از بحران‌های نقدینگی رهایی یافته‌است. البته این بدان معنی نیست که احتمال بروز بحران جدید از هر نوعی وجود ندارد که دارد. همان‌گونه برخی خوشبختی را فاصله میان دو بدبختی تعریف کرده‌اند، شرکت‌داری نیز پر از آسودگی‌های میان بحران‌هاست. مگر می‌شود که شرکت واقعی (و نه رانتی) داشت و مشکل و بحران نداشت. اما سکوت پر غوغایم نیز نشان آسودگی خیال نیست و نتیجه چالش‌های درونی‌ام است و نگرانی‌ام برای آینده بهساد و برنامه‌های توسعه آن.

در وجود خودم دو احساس به شدت متناقض روبروی هم هستند. احساس اول، مربوط به دانستن چیزهایی است که پیش از این نمی‌دانستم و یا به این شکل نمی‌دانستم و این دانستن مثل یک غنچه درون ذهن و باور من در حال بازشدن است. از مهم‌ترین یادگرفته‌هایم  این است ‌که اگر کسب و کار باعث شود به هر جهت شأن انسان و اخلاق فراموش شود، میلیاردها سود آن کوچک‌ترین ارزشی ندارد.  هر موضوعی که بخواهد بر این مسئله سایه اندازد، برایم به بی‌ارزش‌ترین شکل خود تبدیل می‌شود. دیگر نام‌های بزرگ شرکت‌های بزرگ دولتی در زمره مشتریان بهساد، به تنهایی، وقتی که قرار باشد اصول اخلاقی در روابط فی‌مابین زیر پا گذاشته شود، برایم اغوا کننده نیست. در عوض اگر یک نرم‌افزار کوچک مانند بهتایم بتواند مشکل یک شرکت پنج یا شش نفره خصوصی را حل کند، برایم ارزشی افزون دارد. این روزها می‌دانم که حفظ شئون انسانی دیگران در محیط کار، ارزشی افزون از سودآوری ظاهری بهساد دارد و عجیب آن‌که حفظ همین شئون بیش از هر چیز ضامن بهره‌وری و سودآوری هر کسب و کاری است و مهم‌تر از همه چیز می‌دانم که با وجود همین دانسته‌هایی که بارها و بارها برای خودم تکرار می‌کنم، گاه دچار کوری اخلاقی می‌شوم. همه ما گاه در خشم و خستگی و یا هر شرایطی که باعث غفلت ما از خودمان بشود، دچار کوری اخلاقی می‌شویم و آن می‌کنیم که نشاید و نباید.

احساس دوم اما، مربوط به واقعیت بی‌سوادی شدید من است. من از دانش دنیا جا مانده‌ام و الآن آن‌قدر مطالب زیادی برای یادگرفتن وجود دارد که حتی نمی‌دانم کدام را باید یاد بگیرم. حجم دانش بشری به چنان حدی رسیده‌است که به سادگی من را با ندانسته‌هایم در هر زمینه‌ای که باید بدانم تحقیر می‌کند. یک کارآفرین، مدیرشرکت و دانشگر باید خیلی چیزها از کارآفرینی، مدیریت، منابع انسانی، بازاریابی، امور مالی، مدیریت پروژه، مدیریت فرآیندها و … بداند که من نمی‌دانم. آن دوره MBA خوب که پانزده‌سال پیش گذراندم، کهنه شده و کافی است که نگاهی به مطالب تازه در دنیا (و نه ایران که علم مدیریت در آن به ابتذال کشیده شده) بیندازم و ببینم که چقدر از سهم دانش بشری حتی متناسب با کار خود بی‌بهره‌ام. من حق ندارم مانند مدیرانی که این روزها در گوشه و کنار مملکت به وفور یافت می‌شوند، نشخوارکننده کلی‌گویی‌های تکراری بی‌مغزی شوم که در کانال‌های تلگرام و صفحات اینستاگرام گفته می‌شوند و بی‌تفکر، تکثیر. در این کشور پیش از آن‌که نفت و اقتصاد تحریم شده باشد، دانش مدیریت تحریم شده است و این تحریم بیش از آن‌که نتیجه دشمنی‌های خارجی باشد، ماحصل خودتحریمی‌های خود ما است.

برنامه‌های توسعه بهساد به طور دقیق در همین جهت معنی پیدا می‌کند. هر چند که توسعه بازار فعلی با مفهوم کسب مشتریان جدید، شرط لازم برای ادامه فعالیت‌های بهساد است، اما نمی‌تواند هدف ساختن برای ماندن را به تنهایی تامین نماید. با توجه به نگرش فلسفی در رعایت شأن انسان و ایجاد ارزش برای جامعه اطراف، توسعه بازار باید در مفید بودن بهساد برای جامعه‌ای تعبیر شود که با تلاش و زحمت، خود به خلق ثروت و رفاه در جامعه مشغول به فعالیت هستند.

از طرف دیگر، ارتقای سطح علمی، فناوری و کاربردپذیری محصولات بهساد آن‌چیزی است که می‌تواند در ابتدا ما را به هویت خود نزدیک کند و پس از آن جامعه مشتریان می‌توانند از مزایای آن بهره‌مند شوند.

فکر می‌کنم که این روزها هویت من و سایر همکارانم در یادگیری و ارتقای اخلاق و دانش ما معنی پیدا کند. دولت و برخی مشتریان دولتی هم هر چه‌قدر دلشان می‌خواهد مانع‌تراشی و اذیت کنند. شاید بشود راه را بر یک جوی‌بار بست. اما چشمه‌ای را که از درون می‌جوشد نمی‌توان خشک کرد!

۲ دیدگاه

  1. سلام آقای آواژ،

    اول این که خوشحالم که اقلا مشکل نقدینگی برطرف شده است. یکی از مشکلات شرکت هم که حل شده باشد باید خیلی خوشحال بود.

    دوم این که در نیاز به مطالعه و به روز آوری تنها نیستید. خیلی های دیگر هم این نیاز را در خودشان می بینند و علی القاعده باید برایش وقت خالی کنند.

    موفق و پیروز باشید

    1. سلام آقای محبی
      ممنون از لطف همواره شما. حواسمان نباشد و یک مثبت و منفی اشتباه کنیم و یا این‌که اتفاق عجیب و غریبی بیفتد، دوباره همان داستان‌ها تکرار می‌شود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *